تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي
دانشجو معلم

شهرستان میاندوآب

 
شهرستان میاندوآب
تصویری از شهرستان میاندوآب
اطلاعات کلی
کشور ایران Flag of Iran.svg
استان آذربایجان غربی
مردم
جمعیت ۲۴۵٫۱۵۸ نفر[۱]
مذهب شیعه دوازده‌امامی،سنی شافعی،
اهل حق،[۲] کلیمی[۳]
داده‌های دیگر
پیش‌شماره تلفنی 0481
وب‌گاه فرمانداری میاندوآب
شهرها
میاندوآب، چهاربرج،باروق
تعداد بخش‌ها
بخش مرکزی،مرحمت آباد،باروق

شهرستان میاندوآب در جنوب دریاچه ارومیه و جنوب شرقی استان آذربایجان غربی واقع شده. مرکز این شهرستان شهر میاندوآب است. وجه تسمیه و معادل فارسی آن میاندوآب، حاصل موقعیت این شهر بین دو رود زرینه‌رود و سیمینه‌رود هست.[۴]

جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۲۴۵۱۵۸ نفر بوده است که از این تعداد ۱۲۳۹۹۳ نفر آنان مرد و ۱۲۱۱۶۰ نفر آنان زن بوده‌اند.[۱].

تقسیمات کشوری

تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمده است، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:[۱]

بخش‌ها

شهرها

دهستان‌ها

دهستان‌های بخش مرکزی

دهستان‌های بخش مرحمت آباد

دهستان‌های بخش باروق

کشاورزی

موقعیت بسیار مطلوب جغرافیائی باعث رشد بسیار خوب کشاورزی و در نتیجه ترقی صنعتی منطقه میاندوآب شده است. کارخانه تولید قند و شکر میاندوآب در اوایل قرن بیستم با همکاری مهندسان بلژیکی بنا گردید. بنای سد انحرافی

تاریخ شهرستان میاندوآب

کشف چندین اثر باستانی در اطراف میاندوآب، نشانگر اسکان بسیار قدیمی منطقه در دورانهای ثبت نشده تاریخ هست. کوچ قره پاپاق‌ها و در اوایل سلطنت آقامحمد خان قاجار به دنبال کوچ اجباری جمعیتی از منطقه کرمان به اهالی شهر اضافه شدند و کرمانی‌ها در مدت دو نسل با جمعیت کرد زبان و ترک‌زبان میاندوآب آمیخته شدند.[۵] نام برخی محله‌ها و شهرت‌ها مانند رابریها، سیرجانیها و کرمانیها نشانگر این حرکت جمعیتی بوده. دلیل اصلی این حرکت جمعیتی مقابله با حملات کردهای منطقه ذکر شده‌است. طایفه‌ای نیز تا یک نسل پیش در میاندوآب هنوز به فارسی بالهجه کرمانی صحبت می‌کردند و از تاریخ نیاکانشان آگاه بودند.[۶]

در سالهای متلاطم جنگ جهانی اول میاندوآب نیز مانند بسیاری مردم منطقه طعم تلخ قحطی‌ها و بی ثباتی ایران را کشید. دولت ایران در هرج و مرج خان خانی‌های محلی و آشفتگی سیاسی بود. در این دوره دول انگلیس و آمریکا به وساطت مبلغان مسیحی خواستار برقراری یک جمهوری مسیحی به رهبری ارامنه و ارومیه بودند. در اواخر جنگ دوم جهانی ارتش شوروی کنترل این منطقه را به دنبال تبعید رضاشاه به دست گرفت. در این سالها حزب دمکرات (دمکرات فرقه سی) به رهبری سید جعفر پیشه‌وری هواداران بسیاری را در میاندوآب و اطراف به خود جلب کرد. به روایتی برگزاری کلاسهای ترکی و اداره منظم شهر در این دوره کوتاه باعث خوش بینی اهالی به این حزب شد و به روایتی دیگر مردم منطقه از این حزب ناراضی بوده و پیش از رسیدن نیروهای دولتی خود به مبارزه با حزب دموکرات پرداخته و بساط آنها را برچیدند.[۷]

آثار باستانی

آثاری از حکومت مادها و اورارتور در روستای داش تپه موجود است.

مردم

پیشینه اکثریت شهرستان میاندوآب را ترک‌های آذربایجانی تشکیل می‌دهند، همچنین گروه کوچکی از پیروان اهل حق و کردبا مذهب سنی و شیعه نیز در این منطقه سکونت دارند. در گذشته بهائیان نیز در این شهرستان زندگی می‌کردند که به سایر نقاط مهاجرت کردند.[۸]


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:شهرستان میاندوآب, :: 13:31 :: توسط : حسن خیری

 

 

آداب و رسوم مردم آذربایجان,فرهنگ زندگی

آذربايجان غربى همواره زيستگاه مجموعه‌اى از اقوام و فرهنگ‌هاى مختلف بوده است. هريک از اين اقوام و فرهنگ‌ها به‌نحوى در هم تأثير گذاشته و از همديگر متأثر گشته‌اند. وجود مساجد، کليساها و ويرانه ٔ آتشگاه‌ها، گوياى بخشى از تاريخ مذهبى آن است. تشيع در اروميه و شهرهاى شمالى و تسنن در نواحى جنوبى استان از مذاهب عمده به شمار مى‌روند. ساير اقليت‌هاى آشورى و ارامنه به کليساهاى مسيحى وابسته‌ هستند .

فرهنگ مردم اين خطه نيز در ارتباط با عوامل متعدد جغرافيائي، تاريخي، مذهبى و تحت تأثير گرايش‌هاى متعدد اجتماعي، فرهنگى شکل گرفته و نوع مستقلى از فرهنگ‌هاى فولکلوريک را به‌وجود آورده است .

آذرى‌ها، کردها، آشورى‌ها و ارامنه هر يک براساس ويژگى‌هاى قومى - دينى خود آداب و سنن مخصوص دارند که از آن ميان سنن مسلمانان از مقام برجسته‌اى برخوردار است . اگرچه فرهنگ و سنن مردم آذربايجان از بسيارى جهات با فرهنگ عمومى ساير نقاط ايران مشابهت‌هائى دارد، ولى در عين حال با ويژگى‌هائى همراه است که مهم‌ترين آن تکامل زبانى و زايش‌هاى ويژه ٔ فرهنگى در عرصه‌هاى مختلف زبان و هنر است .

زبان امروزى مردم آذربايجان که شاخه ٔ وسيعى از زبان‌هاى ترکى است به آذرى يا آذربايجانى معروف است که علاوه بر آذربايجان ايران در ساير کشورها نيز گسترده شده است. در نواحى داخلى سرزمين ايران نيز به دلايل تاريخى به‌ويژه مهاجرت‌هاى وسيع، در مناطقى از قبيل کوهپايه‌هاى خراسان، سواحل خزر، دامنه‌هاى زاگرس، جبال فارس و... رواج دارد .

گروهى از محققان اعتقاد دارند که زبان کنونى مردم آذربايجان از نظر منشاء و پيوستگى تاريخى از زبان‌هاى ترکى آلتائيک است که طى ادوار تاريخى بسيار دور جزء جلگه‌هاى وسيع آسياى مرکزى و سواحل رود 'ينى سيء' بوده و سپس همراه با حرکت و مهاجرت قبايل ترک و حکومت‌هاى طولانى اقوام ترک زبان، تثبيت و گسترش يافته و دامنه ٔ خود را از يک سو تا سوريه و بين‌النهرين و از سوى ديگر تا شبه جزيره بالکان و سواحل درياى سياه وسعت داده و زبان تکلم و کتاب ملل و اقوام مختلف گشته است .

فولکور يا ادبيات شفاهى مردم منطقه نيز، مانند تاريخ و زبان خود، از سابقه‌اى کهن برخوردار است. اشکال مختلف ادبيات فولکوريلک اين خطه محصول پيکار و تلاش مردمى است که غم‌ها، شادى‌ها، آرزوها، نفرت و محبت خود را در قالب‌هاى مختلف هنرى منعکس کرده‌اند. نمونه‌هاى گوناگون اين نوع آثار، عادات، روش‌ها، آداب، رسوم، اعتقادت، باورهاى ديني، مذهبى و دلبستگى‌ها و ارزش‌ها و نهادهاى اجتماعى عصرهاى مختلف را به‌خوبى نشان مى‌دهند .

مردم آذربايجان خالق يکى از غنى‌ترين گنجينه ٔ ادبيات شفاهى ملل خاورميانه و ايران مى‌باشند. چنانکه هر سياح و جهانگردى که از آذربايجان گذشته، اين ديار را سرزمين شعر و هنر نام نهاده است .

مردم آذربايجان، مردمان شاعر مسلکى هستند که هرگاه با پديده‌هاى طبيعي، رخدادهاى اجتماعى و پيشامدهاى ناگوار و يا خوشايند مواجه شده‌اند، احساسات خود را با زبان شعر بيان کرده و براى هر مناسبت 'باياتي' سروده‌اند. از عادى‌ترين کار روزانه تا عالى‌ترين احساسات و عواطف بشري، شعر و باياتى هميشه حضور داشته است :

مادر با 'لالائي ' سحرانگيز و شيرين آن نونهال خود را در گلبرگ‌هاى باياتى پيچيده و او را به خواب شيرين و رويائى دلپذير فرو مى‌برد. عروسى با شعر آغاز و با آن نيز پايان مى‌يابد. عزا و سوگوارى با 'آغي' آغاز و خاتمه مى‌يابد. کشتگر آذرى آفتاب را و باران را با شعر فرا مى‌خواند، باد و بوران را با شعر نفرين مى‌کند، مزرعه طلائى آن را، گاو و گوسفندان خود را با شعر توصيف مى‌کند . سوارکاران آن، رزمندگان او همه و همه با شعر توأمان زاده مى‌شوند، مى‌بالند و مى‌ميرند .

به هر گوشه‌اى از زندگى مردم اين سرزمين نظير بيفکني، شعرى سرک مى‌کشد. زلالى چشمه‌ساران آن، رقص خاموش گل بوته‌هاى قالى‌هاى آن، ساز عاشيق‌هاى او و جملگى در هماهنگى بى‌نظير با اميال و آرزوها، ترس‌ها و اضطراب‌ها، عشق‌ها، نفرت‌ها و ... به‌طور شگفت‌انگيزى بيان مى‌گردند و لذا برجسته‌ترين نوع سخن شعرى آذربايجان 'باياتي' است .

در فرهنگ شفاهى مردم آذربايجان باياتى‌ها به‌خاطر گسترده‌گى و مضمون‌هاى رنگارنگ، ايجاز و قالب‌هاى زيبا و دلنشين مقام اول را دارند. مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود که تاريخ پر تلاطم و سرشار از حوادث آذربايجان لابه‌لاى هزاران باياتى گنجانده شده است. اگر تمامى باياتى‌ها در يک جا گردآورى و از ديد جامعه‌شناسى و مردم‌شناسى مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند، تاريخ قومى مدون مى‌شود که طرز زندگي، هستى‌شناسى و باورهاى فسلفي، اخلاقي، اجتماعى و دينى آنها را منعکس خواهد کرد .

باياتى‌ها از زندگى و راز و نيازهاى مردم ساده و پاکدل مايه مى‌گيرند و در قالب الفاظى روان و بى‌تکلف جارى مى‌شوند. اين نغمه‌هاى نغز و دلکش از چنان لطف و خلوط و صفا و صراحتى برخوردار هستند که به‌خصوص وقتى با آهنگ ويژه ٔ خود ادا شوند، عنان از کف دل مى‌ربايند و اشک بر چشم مى‌نشانند .

ارادت و اعتقاد مردم ساده شهر و روستا به اين آثار موزون و دلفريب تا بدان پايه است که باياتى‌ها را برحسب حال آئينه سرنوشت نماى خويش مى‌پندارند و به هنگام ملال و سرگشتگى و حرمان به آن توسل مى‌کنند و به‌عنوان تفأل از آن مدد و مراد مى‌جويند .

باياتى‌ها به عامه تعلق دارند. زيرا که از ديرباز توسط مردم سينه به سينه نقل و بازگو شده‌اند و به‌اقتضاء حس زيبائى شناسى و نيازهاى عاطفى همراه با تغييراتي، فرديت (تعلقات شخصي) را از روى آنها زدوده و به تملک گنجينه ٔ فولکوريک عامه درآورده‌اند .

باياتى‌ها از نقطه‌نظر محتوى و مضمون از يکسو مظهر عشق‌ها، آرزوها، اميدها و رنج‌ها و شادى مردم و از سوى ديگر کتاب ناگشوده ٔ معتقدات، آداب و رسوم و خصائل و خلق و خوى قومى انسان‌هاى ساده و پاکدل در طول نسل‌ها و قرن‌ها است .

براى پى بردن به عمق ديد و حسن ناب سرايندگان باياتى‌ها، ترجمه چند باياتي، ذيلاً آورده مى‌شود. اين باياتى‌ها که از ميان هزاران باياتى به‌طور نمونه انتخاب شده است، بيانگر عظمت آفرينش مردمى است که زيبائى‌ها دغدغه هميشگى آنها بوده است :
 

  
بوداغلار اولو داغلار                          چشمه لي، سولو داغلار
کنار کوه‌ها، اين سربلندان                      پر از چشمه، پر از آب غزلخوان

                        بوردا بير آتلى اؤلوب                             گؤى کيشنر، بولود آغلار                                 سوارى مرده و در ماتمش ابر                     زند شيهه ميان برق و باران               
 
بوردان بير آتلى گئچدى                  آتين اويناتدى گئچدى
    سحر آمد سوارى از بر دشت              دمى جولان گرفت و تند بگذشت
    
آى کيمى شفق ساچدى                 گون کيمى باتدي، کئچدى
   چو مهتاب سحرگاهان شفق ريخت           چو خورشيد شبانگاهان بدر رفت

داغلارا قار دوشوبدو                      گؤر نه هامار دوشوبدو
نشسته برف سنگين روى کوهسار                 لطيف و نرم همچون خواب جويبار
    
فبريمى يادلار قازيب                 اهلتيم دار دوشوبدو
   مرا نااهل گورى کنده دل تنگ           برش ديوار خنجر، بسترش خار
    
عزيزى يم غمده گول                       غمده دانيش، غمده گول
    ميان غم بزن لبخند هر دم               بزن حرف و بزن لبخند در دم

آغ گونده گولن کؤنول                  مردا يگيدسن غمده گول
    دلا خندى چو روز آفتابي       اگر مردى بزن خنده به ماتم

آشديم، آشديم گول اولدوم             بوى آتديم سونبول اولدوم
    شکفتم نرم - نرمک، گل شدم من          جوانه بستم و سنبل شدم من
    
       بيرديل بيلمز قوشودوم                       اوخودوم بولبول اولدوم            
    به گلشن بى‌زبان بودم، زهر گل              ورق‌ها خواندم و بلبل شدم من

اعياد مذهبى و ملى
مردم آذربايجان نيز مانند ساير ساکنين کشورمان، مراسم مشابهى به مناسبت‌هائى همچون عيد نوروز، عيدقربان، عيدفطر و .... برگزار مى‌کنند. نحوه ٔ انجام اين مراسم در کل همچون ساير مناطق است، ولى از نظر درجه ٔ اهميت باتوجه به مذاهب و اديان مختلف رايج کشور داراى تفاوت‌هائى است .

مسيحيان اعم از ارمنى و آشوري، اعياد مذهبى و ملى خود را در کليساها، توأم با مراسم ويژه انجام مى‌دهند. اين قبيل مراسم فقط خاص اقليت‌هاى دينى مزبور است و افراد غيرمسيحى در آن شرکت داده نمى‌شوند. کردهاى منطقه نيز مراسم ويژه ٔ خود را از نظر مذهبى دارند و تقريباً مشابه مراسم ساير مناطق کردنشين اهل تسنن است .

اعياد ملى و مذهبى در بين ايلات و عشاير مختلف منطقه نيز از تفاوت‌هائى برخوردار است .

ايل جلالى عيد قربان را بزرگترين عيد خود مى‌داند، در اين روز با پوشيدن لباس‌هاى نو، گاو و گوسفند قربانى مى‌کنند و بين مستمندان تقسيم مى‌نمايند. در بين اين ايل، عيد نوروز از اهميت چندانى برخوردار نيست .

ايل ممکانلو به عيد فطر و قربان بسيار اهميت مى‌دهد و عيد نوروز را در مرتبه ٔ بعدى ارج مى‌نهد. در اعياد فطر و قربان جشن‌ها و مراسم پايکوبى برپا مى‌سازند و بيشتر مهمانى مى‌دهند .

ايل هرکى براى عيدفطر، قربان و تولد حضرت محمد (ص) اهميت بسيار قائل مى‌باشد، اما عيد نوروز و سيزده بدر را اهميت نمى‌دهند .

ايل زرزرا به عيد نوروز و چهارشنبه سورى بسيار علاقه‌مند است و نسبت به عيد قربان، فطر و تولد حضرت محمد (ص) و روز تولد امام زمان توجه فراوان دارد .

ايل قره پاپاق به عيد نوروز اهميت مى‌دهد و ماه اسفند را ماه عيد مى‌گويد. چهارشنبه ٔ اول اسفند را دروغگو، دوم را راستگو، سوم را سياه و چهارم را اجر مى‌گويد. روز چهارشنبه ٔ اول (دروغگو) جوانان روى بام يا بالاى تپه مى‌روند و با برافروختن آتش، و تيراندازى شادى مى‌کنند. در چهارشنبه ٔ دوم (راستگو ) کسانى که در طول سال، خانواده يا بستگان خود را از دست داده‌اند با طبق‌هاى ميوه و شيريني، سرخاک عزيزان خود مى‌روند و پس از فاتحه‌خواني، اقدام به پخش شيرينى بين مستمندان مى‌کنند. روز چهارشنبه سوم (سياه) اهالى لباس تازه مى‌پوشند و شادى و آتش‌افروزى مى‌کنند و به ديدن يکديگر مى‌روند. صبح روز چهارشنبه ٔ آخر پيش از دميدن آفتاب، زن و بچه کنار رودخانه مى‌روند و ضمن خوردن به اصطلاح آب چهارشنبه‌سوري، کوزه‌اى را نيز از آب رودخانه پر مى‌کنند و براى استفاده در سال نو نگهدارى مى‌کنند .

ايل دهکبرى عيدفطر و قربان را بسيار گرامى مى‌دارند، روز عيدفطر به ديدن يکديگر مى‌روند. شب تولد حضرت محمد را در مساجد جمع مى‌شوند و دسته‌جمعى دعا مى‌کنند. در بين اين ايل، عيد نوروز زياد مرسوم نيست .

يکى ديگر از اعياد ايلات منطقه، عيد خدرنبى (خضر) است که شب اول اسفند برپا مى‌دارند . در اين شب دختران وزن‌ها و جوانان ده به رقص چوب مى‌پردازند و از هر ده نفر، يک نفر خود را به شکل حاجى فيروز مى‌آرايد و با خواندن اشعار موزون برنامه‌هائى را اجراء مى‌کند .

سوگ‌ها و عزاها
مردم آذربايجان سوگوارى‌هاى مربوط به ماه‌هاى مبارک و ايام عاشورا و تاسوعا را مانند ساير نقاط ايران انجام مى‌دهند، ولى سوگوارى‌هاى خصوصى آنها ويژگى‌هاى خاصى دارد که شرح مختصر آن از قرار زير است :

مراسم سوگوارى پس از فوت شخص، در بالاى سر او يا در خانه و يا هنگام دفن در گورستان اجراء مى‌گردد. شعرهائى که در اين مراسم خوانده مى‌شود، 'آغي' نام دارد. در اين شعرها متوفى را تعريف مى‌کنند و نقايص و معايب او را به فراموشى مى‌سپارند .

بين مردم قديم آذربايجان، گريه کردن براى قهرمانان از دست رفته يکى از آداب و عادات رسمى بود. روزى که قهرمان مى‌مرد، مردم را در يک جاى معين جمع مى‌کردند و براى آنها ميهمانى ترتيب مى‌دادند. 'آغيچي' يا مرثيه‌خوان، نخست از قهرمانى‌هاى متوفى مى‌گفت و او را تعريف و توصيف مى‌کرد، سپس وارد آهنگى حزن‌انگيز مى‌شد و براى قهرمان 'آغي' مى‌خواند .

' آغى‌ها' در طى زمان‌هاى طولانى نه تنها براى قهرمانان، بلکه براى همه ٔ فوت‌شدگان خوانده مى‌شد و به همين جهت در ادبيات فولکلوريک مردم آذربايجان از نظر تعداد، زياد و از نظر مفهوم و معني، رنگارنگ و متنوع است .

متوفى را طبق اصول شرعى به خاک مى‌سپارند. صاحب عزا، ناهار و شام فراهم مى‌کند و تا يک هفته از مهمانان، خويشان و دوستان که جهت عرض تسليت به خانه خود مراجعه مى‌کنند، پذيرائى مى‌کند. پس از روز چهلم، نزديکان متوفي، قوچ يا گوسفندى به خانه ٔ صاحب عزا مى‌آورند و بدين ترتيب به وى سر سلامتى مى‌دهند. مردان خانواده ٔ عزادار تا دو هفته ريش خود را نمى‌تراشند و زنان نيز تا شش ماه از پوشيدن لباس نو خوددارى مى‌کنند. براى تراشيدن ريش و از عزا درآوردن خانواده ٔ متوفي، معمولاً از طرف اقوام نزديک و ريش سفيدان طايفه، اقداماتى صورت مى‌گيرد .

آداب و رسوم مردم آذربایجان,فرهنگ زندگی

جشن‌ها و عروسى‌ها
همان‌طور که پيشتر نيز ذکر گرديد استان آذربايجان غربى از ترکيب قومى و دينى متنوعى برخوردار است. هرکدام از اين اقوام به رغم مشابهت‌هاى فرهنگى و رفتاري، به نسبت‌هاى متفاوت شيوه‌هاى خاصى براى برگزارى مراسم و آئين‌هاى خود دارند . ايلات و عشاير، پيروان اهل تسنن، مسيحيان، شيعيان و پيروان ديگر اديان، در برگزارى مراسم مربوط به جشن‌ها و سرورها، اعياد ملى و مذهبي، سوگ‌ها و عزاها و ساير مراسم، رفتارهاى قومى ويژه‌اى دارند که هرکدام از آنها جاذبه‌هاى خاصى را براى افراد غيربومى و جهانگردان به‌وجود مى‌آورند. يکى از اين مراسم، جشن‌هاى عروسى است که به‌ويژه در نقاط روستائى و عشايرى جلوه‌هاى شگفتى دارند. از آنجا که اکثريت ساکنين استان را آذرى تبارها تشکيل مى‌دهند مراسم مربوط به جشن عروسى در بين آذرى‌ها به‌طور فشرده مورد اشاره قرار مى‌گيرد :

مراسم مربوط به عروسى در سطح استان و به‌ويژه در روستاهاى آن معمولاً در فصل پائيز انجام مى‌گيرد. مراسم از روز نشان کردن و نامزدى شروع مى‌شود و در خانه دختر نامزد شده، بازى‌ها، نمايش‌ها و صحنه‌پردازى‌هاى زيادى به راه مى‌افتند . اجرا‌ءکنندگان اين مراسم غالباً دختران هستند. آنها حتى در نقش مردها نيز بازى‌هائى انجام مى‌دهند. به‌علاوه در نقش کسانى که به نوعى در عروسى دخالت دارند نيز درمى‌‌آيند. مثلاً در نقش مادر زن و پدر شوهر و عاقد و ... مانند آنها .

عروسى معمولاً با خواندن سرودها و تصنيف‌ها همراه است. اين تصنيف‌هاى زيبا و تغزلي، حتى طنزآلود در واقع زينت بخش مجالس عروسى هستند و هميشه به همراه موسيقى و رقص اجراء مى‌شوند .

مراسم عروسى در چند مرحله است از جمله خواستگاري، عقد، نامزد کردن و نشان بردن، شب حنابندان، بردن جهيزيه و غيره، همچنين 'پاينده تخت' انجام مى‌گيرد. هر مرحله نيز براى خود سرودها و آوازهاى خاصى دارد که خصوصيات همان مرحله را نشان مى‌دهد .

خواندن سرودهاى مربوط به مادرشوهر عروس از جالب‌ترين مراسم است. شکى نيست که بين عروس آنها و مادرشوهران هميشه به نوعى کشاکش بوده است. اين کشاکش از زبان مادرشوهر که نقش آن را يکى از دخترها به عهده مى‌گيرد به شکل طنزآميزى ايفاء مى‌گردد. گفت و گوهاى رد و بدل شده بين عروس و مادرشوهر که معمولاً موزون و توأم با رقص اجراءکنندگان است، تصويرى واقعى از زندگى نوعروسانى است که در شروع زندگى مشترک خود بنا به ملاحظات فرهنگى خاص منطقه، مجبور به زندگى در کنار مادر شوهر و ساير اعضاء خانواده داماد هستند. البته به‌تدريج اين نوع ترکيب خانوادگى خصوصاً در شهرها منسوخ شده و در حال حاضر خاص مناطق روستائى و عشاير منطقه است .

اولين مرحله ٔ مراسم ازدواج در ميان ايلات و عشاير استان، مراسم خواستگارى است که معمولاً ريش سفيدى از طرف خانواده ٔ پسر به خانه دختر مى‌رود و مراسم خواستگارى را به‌جا مى‌آورد. وقتى موافقت کامل حاصل شد بستگان پسر با کله‌قند وارد خانه ٔ دختر مى‌شوند و در مورد شيربها صحبت مى‌کنند. شيربها نسبت به وضع خانواده دختر از ۵۰ تا ۲۰۰ گوسفند، چند رأس اسب و گاو، چند دست خلعت و غيره مى‌باشد. هرچه تعداد گوسفندها بيشتر باشد طلا و غيره نيز به همان نسبت زيادتر خواهد بود. خانواده ٔ پسر نمى‌توانند از قبول مقدار شيربها خوددارى کنند، زيرا ديگر کسى به آنها دختر نمى‌دهد. پس از موافقت خانواده ٔ پسر، شيربها را به خانه ٔ عروس مى‌برند و تحويل مى‌دهند و روز عروسى معين مى‌شود .

حضور مدعوين در روز عروسى اجبارى است و پيشکش‌هائى از قبيل پول، گوسفند يا هديه‌هاى ديگر به داماد مى‌دهند. جشن عروسى سه روز طول مى‌کشد. آنگاه عروس را سواره به‌سوى خانه ٔ داماد حرکت مى‌دهند که در اين حال سواران، پيشاپيش عروس مى‌تازند و هرکسى که زودتر به خانه ٔ داماد برسد جايزه‌اى مى‌گيرد. داماد نيز به خانه ٔ يکى از اقوام خود مى‌رود و لباس جديد خود را مى‌پوشد . معمولاً زن همين خانواده به‌عنوان ينگه (همراه) عروس، او را به حجله مى‌برد. هرگاه کسى بخواهد عروس را ببيند بايد رونما بدهد، هرگاه عروس باکره نباشد، فرداى آن روز او را سوار الاغ مى‌کنند و او را با تحقير و توهين به خانه ٔ پدر او مى‌فرستند .

مراسم ختنه‌سوران
در سطح استان و به‌ويژه در مناطق روستائى و عشايرى آن، اطفال پسر را حداکثر تا يکسالگى ختنه مى‌کنند و به اين منظور يک هفته مراسم جشن و سرور به پا مى‌دارند و به شادمانى مى‌پردازند .

پدر طفل از قبل با فرستادن گاو و گوسفند، کسى را که بايد بچه را در بغل بگيرد و به اصطلاح ' کروه' طفل گردد، به جشن دعوت مى‌کند. متقابلاً 'کروه' هم بايد هدايائى به خانه ٔ پدر طفل بياورد. انجام مراسم ختنه بدين ترتيب است که بعد از اتمام يک هفته شادماني، 'کروه' طفل را محکم در بغل مى‌گيرد و شخصى که در اصطلاح محلى به 'دلاک' معروف است با تيغ سلمانى عمل ختنه را انجام مى‌دهد و خون بچه بر دامان 'کروه' مى‌ريزد. با اين کار پيمان دوستى و عطوفت بين خانواده ٔ طفل و 'کروه' بسته مى‌شود و طفل حتى در بزرگسالى نيز به 'کروه ' خود اهميتى بيش از پيش مى‌دهد و احترام او را به‌جا مى‌آورد. پس از پايان مراسم، 'کروه' نيز مانند ساير مدعوين به خانه ٔ خود مراجعت مى‌کند، ولى بعد از ده روز به همراه زن خود به خانه ٔ پدر طفل مى‌آيد و براى طفل، پدر و مادر و منسوبين او هدايائى مى‌آورد. در بازگشت 'کروه' پدر و مادر طفل نيز هدايائى از قبيل گاو و گوسفند به وى و زن او مى‌دهند و بدين ترتيب از آنها قدردانى مى‌نمايند .


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:فرهنگ و آداب و رسوم استان آذربایجان غربی, :: 13:23 :: توسط : حسن خیری


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:نقشه آذربایجان غربی, :: 13:9 :: توسط : حسن خیری

  پل ميرزا رسول مياندواب

       

                         

     

                                                                                                 

                        

                                   


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:جاهای تاریخی آذربایجان غربی و شهرستان میاندوآب, :: 12:38 :: توسط : حسن خیری

 
بیداری اسلامی از منظر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی
 

  

مقدمه
 

شاید سی و سه سال پیش که انقلاب اسلامی در ایران به وقوع پیوست کسی فکر نمی‌کرد تشعشعات آن دیگر کشورها را هم بگیرد، طوری که امروز شاهد موج گسترده بیداری اسلامی در بسیاری از کشورهای منطقه هستیم. اما بررسی انگیزه‌ها و نوع عملکرد بنیانگذار انقلاب اسلامی و دیدگاه‌های ایشان درباره بیداری اسلامی یکی از مواردی است که نشان می‌دهد این مسأله خیلی هم غیرقابل انتظار نبوده است.

1ـ شناخت دقیق امام از مکتب اسلام، عامل توجه آن حضرت به بیداری اسلامی
 

اصلی‌ترین عامل توجه حضرت امام(ره) به بیداری اسلامی نشأت گرفته از شناخت دقیق و صحیح ایشان از مکتب اسلام است طوری که نگاهشان نسبت به آیین مقدس اسلام همه‌جانبه و عمیق است و همواره از نگاه ناقص به اسلام هشدار می‌دادند و این مسأله را توطئه بیگانگان می‌خواندند، تا جایی که می‌فرمایند:
«دست‌های اجانب برای این‌که مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند، از اسلام منحرف کنند، وسوسه کرده‌اند که اسلام چیزی ندارد، اسلام پاره‌ای احکام حیض و نفاس است! آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند!» 1
همین نگاه دقیق و جامع ایشان به اسلام و شناخت درست از احکام اسلام موجب شد در وهله اول خود ایشان در برابر ظلم و حکومت جور مقاومت کنند و حکومت اسلامی را برپا دارند و همچنین دیگران را هم به مقابله با ستم و حاکمان طاغوت دعوت کنند.

2ـ معرفی صحیح اسلام به مردم به ویژه جوانان
 

«شما قوانین اسلام و آثار اجتماعی و فواید آن را بنویسید و نشر کنید. روش و طرز تبلیغ و فعالیت خودتان را تکمیل کنید. اعتماد به نفس داشته باشید و بدانید که از عهده این کار بر می‌آیید. اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم احکام حیض و نفاس می‌خوانند و کاری به سیاست ندارند و باید دیانت از سیاست جدا باشد.
این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده‌اند، این را بی‌دین‌ها می‌گویند». 2
«اگر ما مسلمانان کاری جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولت‌های جائر متحد آنها هیچ کاری به ما ندارند». 3

بیداری اسلامی از منظر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی

3ـ جامعه‌نگری امام به اسلام
 

همه این دیدگاه‌ها نشان‌دهنده تأکید فراوان امام به وجه سیاسی ـ اجتماعی اسلام و ناشی از جامعه‌نگری ایشان نسبت به دین است که اسلام را از چند دستور عبادی و فردی فراتر می‌دانند، لذا بر همین مبنا و با توجه به شناخت دقیق و درست از اسلام، ایشان همواره بر مبارزه با ظلم و بیدرای اسلامی و این‌که نباید زیر بار حکومت ظالمی ـ ولو یک ساعت ـ و همه ما مکلفیم که این حکومت‌هایی که روی کار آمده‌اند و برخلاف موازین الهی و موازین قانونی ـ حتی قانونی خودشان ـ هستند، همه ما مکلفیم که با آنها مبارزه بکنیم. هر کس به هر مقدار که می‌تواند باید با اینها معارضه و مبارزه بکند و هیچ عذری پذیرفته نیست». 4

4ـ تأکید بر خودسازی و تزکیه نفس
 

حضرت امام، همان‌طور که خودشان فردی پرهیزگار و عارف بودند و پس از سال‌ها خودسازی و کسب معارف عالی و نیل به درجات والای انسانی و اخلاقی، نهضت اسلامی ایران را شروع کردند، لذا همواره بر خودسازی و تزکیه نفس تأکید فراوان دارند. با مطالعه در آرای ایشان می‌توان دریافت که عدم تزکیه و خودسازی را عامل بسیاری از مشکلات مسلمانان و ظلم کردن و پذیرش ظلم را هم نتیجه همین مسأله می‌دانند.
لذا یکی دیگر از مؤلفه‌هایی که در نگاه حضرت امام نسبت به بیداری و مقابله با ظلم دیده می‌شود این است که ایشان بی‌تفاوتی نسبت به ظلم و خود ظلم کردن را نتیجه عدم تزکیه و خودسازی افراد می‌دانند و تزکیه را مقدمه نفی ظلم می‌دانند.
«زیر بار ظلم رفتن مثل ـ ظالم ـ ظلم کردن، هر دویش ازناحیه عدم تزکیه است ...
تزکیه، ذکر اسم الله و صلوۀ، اینها مراتبی است، اگر ما به این رسیده بودیم، نه حال انفعالی پیدا می‌کردیم برای پذیرش ظلم و نه ظالم بودیم. همه از این است که تزکیه نشدیم. دولت‌ها تزکیه نشدند و نخواهند شد ـ مگر خدا عنایت کند ـ و ظالمند. ملت‌هایی هم که تزکیه نشده‌اند، بار ظلم را به دوش می‌گیرند». 5

5ـ الگو بودن قاعده «کل یوم عاشورا کل ارض کربلا»
 

یکی از زیباترین و مهم‌ترین مختصات دیدگاه امام در زمینه بیداری اسلامی تبلور قاعده «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در اندیشه انسان است. «همه روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته، انحصار به افراد نداشته. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبوده. همه زمین‌ها باید این نقشه را اجرا کنند و همه روزها غفلت نکنند. ملت‌ها باید غفلت نکنند از این‌که همیشه باید مقابل ظلم باشند. 6

6ـ قاطعیت و عدم سازشکاری امام
 

شاید بتوان گفت یکی از اصلی‌ترین عواملی که امام(ره) را از بسیاری افراد و مبارزان دیگر متمایز کرده و موجب پیروزی نهضت ایشان در ایران شد، قاطعیت عمل ایشان در مقابله با طاغوت و ظلم و جور آنها بود و این‌که ایشان در این زمینه هیچ‌گونه سازشی را نمی‌پذیرفتند. مثلاً در جریان مشروطه هم موقعیت مناسبی برای رهبران آن به وجود آمد، لیکن آنچه موجب عدم پیشبرد بهتر شد، تسامح و تساهل و سازشی بود که آنها پیش گرفتند

7ـ مختصات و مؤلفه‌های ظلم‌ستیزی و بیداری اسلامی
 

تأکید بر ظلم‌ستیزی و بیداری اسلامی در نگاه حضرت امام خمینی(ره) دارای مختصات و مؤلفه‌های متعددی است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.
1ـ امام نه تنها احکام اسلام که به طور کلی بعثت پیامبر را هم در راستای ظلم‌ستیزی و نفی طاغوت معرفی می‌کنند و اعتقاد دارند از اهداف اصلی پیامبران مبارزه با ظلم و حاکمان جور بوده است. تأکید ایشان بر ظلم‌ستیزی و نفی ظلم به قدری است که اصلاً مکتب اسلام را خلاصه در زیر بار ظلم نرفتن و ظلم نکردن می‌دانند که البته بدون شک این نوع نگاه هم نتیجه دریافت دقیق و جامع ایشان نسبت به دین است.
«نبوت اصلاً آمده است، نبی اصلش مبعوت شده است برای این‌که قدرتمندهایی که به مردم ظلم می‌کنند پایه‌های ظلم آنها را بشکند». 7
«ملت اسلام پیرو مکتبی است که برنامه آن مکتب خلاصه می‌شود در دو کلمه؛ لاتظلمون و لا تظلمون». 8
2ـ از مؤلفه‌های دیگر بیداری اسلامی در نگاه امام این است که ایشان همواره بر بیداری همه ملت‌ها، صرف‌نظر از جغرافیایی که در آن قرار دارند، تأکید کرده و مبارزه را در هر جا که باشد مدنظر دارند. مقابله با ظلم و طاغوت را منحصر در جا و مکان خاصی نمی‌دانند و تأکید دارند که مسلمانان در هر جای عالم هستند نباید اجازه جور حاکمان را بدهند. «برای من مکان مطرح نیست، آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود». 9
3ـ یکی دیگر از مختصات بیداری اسلامی که در بینش امام جلب توجه می‌کند این است که ایشان مقابله با ظلم را نه تنها حق مسلمانان می‌دانند که آن را به عنوان تکلیف بر می‌شمارند و تأکید می‌کنند هیچ مسلمانی حق ندارد رضایت بر حکومت ظلم و جور بدهد و باید به وظیفه خود نسبت به ایستادگی در برابر حکومت جور هر مقدار که می‌تواند عمل کند. اعتقاد به این‌که نفش ظلم علاوه بر این‌که تکلیف مسلمانان است، حق آنها هم هست منبعث از نگاهی است که در پیشبرد این هدف هم تأثیر بیشتری خواهد داشت.
«هیچ مسلمی حق ندارد که رضایت بدهد به سازش آنها با ابرقدرت‌هاست اما یکی از مؤلفه‌های امام خمینی(ره) درباره بیداری این است که ایشان سازش با ابرقدرت‌ها را ظلم بر بشر می‌دانند و می‌گویند: «سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است، سازش با ابرقدرت‌ها، ظلم بر بشر است. آنهایی که به ما می‌گویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور».10

8ـ تفرقه، جدی‌ترین راهبرد دشمنان اسلام و مسلمین
 

این‌که دولت‌های استکباری و استعمارگران از دیرباز تفرقه‌افکنی بین مسلمانان را یکی از جدی‌ترین راهبردهای خود برای اعمال سلطه بر آنها در دستور کار داشته‌اند، چیزی نیست که امروز دیگر بر کسی پوشیده باشد. آنها در طول سال‌های گذشته با افکندن بذر تفرقه بین مسلمانان به ویژه طرح مباحثی مانند شیعه و سنی و دامن زدن به آن، تا امروز هم دارند از ماحصل آن بهره‌برداری می‌کنند اما حضرت امام همواره بر این توطئه دشمنان تأکید کرده و آن را گوشزد می‌کردند.
ایشان همواره بر وحدت کلمه بین مسلمین تأکید داشته و آن را یکی از لازمه‌های اصلی بیداری می‌دانند. «مستضعفین جهان، چه آنها که زیر سلطه آمریکا و چه آنها که زیر سلطه سایر قدرتمندان هستند اگر بیدار نشوند و دستشان را به هم ندهند و قیام نکنند، سلطه‌های شیطانی رفع نخواهد شد». 11

9ـ صدور تجربه انقلاب اسلامی برای بیداری ملت‌ها
 

و دیگر این‌که امام بر صدور تجربه‌های حاصل از انقلاب اسلامی برای بیداری دیگر کشورها تأکید می‌کنند و می‌فرمایند: «ما به تمام جهان تجربه‌هایمان را صادر می‌کنیم و نتیجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچک‌ترین چشم‌داشتی، به مبارزان راه حق انتقال می‌دهیم و مسلماً محصول صدور این تجربه‌ها، جز شکوفه‌های پیروزی و استقلال و پیاده شدن احکام اسلام برای ملت‌های دربند نیست».12
ایشان همچنین می‌فرمایند: «معنی صدور انقلاب ما این است که همه ملت‌ها بیدار بشوند و همه دولت‌ها بیدار بشوند و خودشان را از این گرفتاری که دارند و از این تحت سلطه بودنی که هستند و از این‌که همه مخازن آنها دارد به باد می‌رود و خودشان به نحو فقر زندگی می‌کنند نجات بدهند». 13
«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد». 14


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:بیداری اسلامی از منظر امام خمینی (ره), :: 11:21 :: توسط : حسن خیری


یکی از مسائلی که در دهه هاي اخیر در سطح جهانی ظهور و بروز یافته و جوامع مختلف و ادبیات غالب آنها را متأثر کرده، نگرشی جهانی به
مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادي جوامع است. این مفهوم که به خاطر برداشت هاي متفاوت در تعابیري چون جهانی شدن و جهانی سازي بیان
می شود، از جمله مفاهیم پر ابهامی است که با موضع گیري هاي گوناگون مثبت و منفی رو به رو شده است. آنچه مسلم است اینکه این جریان
عام، پدیده یا پروژه اي است که در عرصه هاي متفاوت به ایجاد روابط میان واحدهاي مستقل ملی همت گماشته و در وراي سیاست هاي آن
نشانه هاي زیادي از قدرت استیلاطلب غرب را می توان مشاهده کرد که آمریکایی شدن بر اساس روي آوردهاي سکولاریستی و لیبرالی ، وجه
غالب آن است. آنچه در این مقاله مورد بحث است، نحوه و نوع سازگاري جهانی سازي اسلامی با این جریان و قابلیت هایی است که اسلام در
این عصر دارد. با توجه به اینکه آموزه هاي اسلامی با مبانی معرفتی، انسا ن شناختی و هست ی شناختی ناب خود، که همگی هماهنگ با فطرت بشري
است و بر محورهاي برادري، صداقت، معنویت، ایمان به خدا و فطرت م ی باشد و عدالت مرکز ثقل آنها است، می توان گفت این آموزه ها قابلیت
فراوانی براي جهان ی شدن در عرصه هاي مختلف اعتقادي، شیوه کامل زندگی و نظم سیاسی تمام عیار دارد. البته باید با به کارگیري استراتژي هاي
مهمی به حاکمیت آنها در سطح جهانی همت گمارد.
واژه هاي کلیدي: جهان ی شدن، جهان ی سازي، جهانی سازي اسلام، غرب ی شدن، فطرت، عدالت و ایمان به خدا.

از مهم ترین رخدادهاي دنیاي امروز، دو جریان نوگرایی و مابعد نوگرایی است که در آن ارزش انسان تحت الشعاع جهان و علم مادي
قرار گرفت و در سایۀ عقلانیت ابزاري، به نفی، یا کم اهمیت جلوه دادن سنت ها و باورها پرداخت. از درون نوگرایی یا مدرنیته مفهوم
پر ابهام دیگري به نام جهانی شدن یا جهانی سازي ظهور و بروز یافت و به جریان سهمگینی تبدیل شد و نفوذ خود را در حوزه هاي
مختلف گستراند که براي برخی هراس انگیز و براي برخی دیگر دورنمایی از ایجاد آرمان شهري موعود بود. این جریان، بیش از یک
دهه است که به طور پر رنگ و ملموس ترى مطرح گردیده؛ اما در عین حال توصیف کاملى از آن صورت نگرفته است؛ آنچه مسلّم
است، این پدیده در بستر جهانى رشد و نمو کرده است که در آن، علم به معناى اثبات گرایانه اش وجه غالبى یافته و به عنوان غایت به
آن نگریسته مى شود و از ابهام آمیزترین اصطلاحات و پدیده هاى چند بعدى است که قابل تسرّى به حوزه ها و اشکال گوناگون حقوقى،
اجتماعى، سیاسى، نظامى، تکنولوژیکى و غیره مى باشد.
اصولاً فرایند جهانى شدن به بروز واکنش هاى مختلف و حتى متناقض منجر شده است؛ برخى این پدیده را نویدى در مسیر ایجاد
جهانى دمکراتیک و متحد مى دانند که با اتکا به یک فرهنگ جهانى شکل مى گیرد و به قول مک لوهان به استقرار دهکده جهانى 1
م ىانجامد. این افراد بیشتر از افق اقتصادى به مسئله مى نگرند و کمتر دغدغه هویت هاى ملى و باورهاى دینى و فرهنگى دارند.
پیشرفت هاى علمى در سایه ایجاد محیط مساعد براى تحقیقات و کارهاى علمى، پیشرفت اقتصادى و تأمین مادى، جهانى شدنِ افق دید
و حوزه فعالیت هاى تجارى، سرمایه گذارى ها و خدمات، آزادسازى بیشتر و بهتر حوزه هاى تحرك و فعالیت و کارآمد کردن حکومت،
افزایش رقابت ها در سطوح اقتصادى و نیز انتقال بیشتر و بهتر تکنولوژى و بهبود وضعیت زندگى جمعیت کشورهاى در حال توسعه
(کومسا، بی تا، ص 188 ) و غیره، همه اینها باعث شده است تا عده اى جانبدارانه از این پدیده حمایت نمایند.
عده اى دیگر، آن را حاصل از دست رفتن و گم گشتگى هویت مى دانند و از اینکه چنین وضعى رخ داده، تأسف مى خورند (مجله
اندیشه جامعه، 1378 ، ص 10 ). به نظر این عده، شاید بزرگ ترین پیامد منفى که جهانى شدن به دنبال دارد، بحران هویت 2 است؛ یعنى
اصولاً تغییرات بنیادى که در جامعه پدید مى آید، هویت ها را نیز به چالش خواهد کشید، همان گونه که هویت جهان باستان در مقابل
شروع عصر جدید رنگ باخت و هویتى دگرگون یافت؛ به طورى که در این عصر جهان باستان مفهوم خود را از دست داده است
از یک « هویت همه ساکنان زمین » (اباذري و همکاران، 1372 ، ص 9) با افزایش چشم گیر گسترش یابنده ارتباطات به نظر مى رسد که
منشأ واحد شکل بگیرد که ناشى از گسترش فرهنگ غرب به همه جوامع است. همچنین بحران هاى اقتصادى، تضعیف دموکراسى،
رشد فرقه گرایى و قومیت طلبى، وخیم تر شدن وضعیت محیط زیست، جنگ فقر و غنا و غیره، از دیگر پیامدهاى منفى است که این
دسته بر مى شمرند و همچنین قائلند که جهانى شدن فاجعه اى است که میزان مشارکت جهان سوم را در حداقل و بلکه در صفر نگه
م ىدارد.
بالاخره عده اى هم مى کوشند در راه حفظ ویژگی هاى خود دست به مبارزه بزنند و حتى از توسل به راه ها و روش هاى پر بیم و
خطر براى حفظ هویت ها، باورها و فرهنگ خود بیمى به دل راه ندهند.
این پدیده از ابتداي حضور و بروزش، در جوامع اسلامی، از جمله ایران نیز با سه تفکر متفاوت رو به رو بوده است:
1. آن دسته که آن را رد مى کنند و بیشتر بر وحدت و یکپارچگى فرهنگ ملّى تأکید دارند و از طرف دیگر، جهانى شدن را خاسته و
بر آمده از قدرت هاى برتر می دانند.
2. آنهایى که احترام و جایگاهى براى جهانى شدن قائل هستند. این دسته از افراد، ضرورت ادغام در اقتصاد جهانى را گوشزد
م ىکنند و یک نوع تفکر لیبرال دموکراسى بر نگرش آنان حاکم است.
3. آنهایى که معتقدند ما باید در این وضعیت جدید جهانى تعریف دوباره اي از خود داشته و با اعتماد به نفس خود نباید از
تحولات بین المللى خیلى فاصله گرفته و از فرهنگ ملّى یک تعریف محدود بنماییم و با حضور در سطح بین المللى و قدرت چانه زنى،
رقابت خود را به حداکثر امکان برسانیم (سجادپور، 1381 ، ص 88 ). در این دسته از افراد نوعى واقع گرایى وجود دارد که در ادامه به
آن خواهیم پرداخت.
به هر صورت، مطالعه اینکه این پدیده چه اثراتى را به طور عموم بر جوامع و به خصوص براى جامعه ما خواهد داشت و اینکه
استراتژي و نحوه برخورد با آن، چگونه باشد، داراي اهمیت فراوانی است، به خصوص شناخت پدیده جهانى شدن براى کشورهایى که
بر حفظ ارزش هاى فرهنگى خود اصرار مى کنند و در صحنه سیاست بین المللى کمتر به قدرت هاى برتر وابسته اند، از جهت تهدیدها و
بحران هایى که این پدیده براى آنها به دنبال دارد، بسیار مهم است. همچنین یافتن پاسخى مناسب براى اصلى ترین دغدغۀ در این
نوشتار که دین و دینداران آستانه ورود این پدیده خطیر و یا در مقابله با آن، چه عکس العمل هایى خواهند داشت، به اهمیت بحث
افزوده است.
برداشت هاي سلبی و ایجابی از این مفهوم، باعث به وجود آمدن جبهه هاي مختلفی شده است که در سایۀ آن تعاریف گوناگونی را
؛ پدید می آورد (ر.ك. سوئیزي و دیگران، 1381 ، ص 84 ؛ کومسا، بی تا، ص 183 ؛ رابرتسون، 1380 ، ص 296 ؛ واترز، 1379 ، ص 60
زنجیره اي از دگرگونی ها در عرصه هاي » : رفیعی، 1382 ، ص 11 )؛ اما در کلی ترین معنا می توان گفت جهانی شدن عبارت است از
گوناگون که در جهان، روابط متقابل و متنوعی بین واحدهاي مستقل ملّی برقرار می کند و البته سلطه قدرت هاي بزرگ در نفوذ
حوزه هاي مختلف و گسترش آن  که گویاي طرحی پیچیده براي استعمار جدید جهان است  بی تأثیر نبوده و چنین گمان می رود که
.« در ادامه به نظام جهان واحدي بینجامد
جهانی شدن یا جهان یسازي؟!
براي روشن شدن این دو مفهوم تبیین این مسئله داراي اهمیت است که این جریان پر شتاب از تغییرات، آیا فرایند و اقتضائی طبیعی
است یا ساخته و پرداختۀ طرح هایی است که در وراي آن، سیاست قدرت هاي بزرگ قرار دارد؟ آنچه مسلم است، دو نگرش کلی در
اینجا وجود دارد: برخی معتقدند اقتضاي دنیاي کنونی ملازم چنین تغییراتی بوده و این پدیده خود مرحله اي از تاریخ است که جهان به
ناگزیر گام به آن نهاده و همۀ کشورها ناچارند تا در جهت آن حرکت نموده و پیامدهاي آن را بپذیرند. دسته اي دیگر، با دیدي منفی به
آن می نگرند و آن را حاصل نقشه و طرح ریزي هاي قدرت هاي بزرگ اقتصادي  سیاسی می دانند که در رأس آن آمریکا قرار دارد؛
یعنی پروژه اي است که با فراهم سازي و بهره مندي از امکانات آن، بر سیطرة گسترده اي از جهان دست یافته می شود تا با کنترل بر
عرصه هاي مختلف از گستردگی قلمروي ادیان نیز کم شود و این همان تعبیر جدید از پدیده هاي امپریالیسم استعمار جهانی است که
عمق آن، قدرت هژمونیک غرب است و بیشتر کشورهاي جهان سومی در تقابل با آن قرار دارند (رك. لاریجانی، 1380 ، ص 38 ). غالباً
اطلاق م یشود. البته در پیرامون این دو نگرش کلی، تبیین هاي دیگري « جهانی سازي » و به وجه دوم « جهانی شدن » به صورت اول، واژة
از این جریان وجود دارد. براي مثال، برخی گفته اند: گرچه جهانی شدن توسط برنامه هاي دقیق قدرت هاي بزرگ سامان یافته است؛ اما
با گستردگی آن در سطوح مختلف جهانی از حالت پروژه خارج و به روندي طبیعی اجتماعی تبدیل شده است؛ به عبارت دیگر، گرچه
ریشه استعمارگرانه می تواند داشته باشد، اما اکنون کمتر می توان سیطره واحدي بر فرایندهاي آن داشت. عده اي دیگر، به عکس این
قضیه قائل هستند و معتقدند این فرایندي طبیعی بوده است و سپس (به ویژه در دهه هاي اخیر قرن بیستم) به صورت یک پروژه
.( درآمده است (نک. شیرودي، 1381 ، ص 336  338
جهانی سازي، مفهوم دیگري براي آمریکایی شدن
به نظر می رسد در چند دهۀ اخیر، از طرفی ضرورت هاي دنیاي حاضر چنین روندي از تغییراتی را طلب می کرده است و از دیگر سو،
متلازم با آن، سیاست هاي قدرت هاي استعماري نیز در پی سوق دادن آن به سوي برنامه هاي دقیق خود بوده اند. با این فرض، می توان
ایدئولوژیک بودن جهانی سازي، با نوع جهان بینی خود را که در پی ترسیم بایستی هاي ویژه اي است و پاي عوامل و اعتبار انسانی در
میان است، تصور کرد، که مهم ترین هدف آن مستحیل نمودن تمام نظام هاي ایدئولوژیک و تبیین آنها بر اساس برداشت هاي
12 )؛ که در نتیجه آن، نظام هاي اجتماعی باید وضعیت خود را نسبت به غرب - سکولاریستی و لیبرالی است (رفیعی، 1382 ، ص 10
سرمایه داري سامان دهند (واترز، 1379 ، ص 9). غرب چنین القا می کند که یک نیروي جهانی کننده، که خارج از کنترل و ارادة افراد و
گروه ها است، وجود دارد که مقاومت در برابر آن یا جلوگیري از گسترش و رشد آن به شکست منجر خواهد شد. با این تصور به نظر
م یرسد که جهانی سازي در بعد ایدئولوژیک آن  که تفاوت چندانی با آمریکایی شدن ندارد  بیشترین تعارض را با اسلام دارد تا
رویۀ تکنولوژیکی آن. گرچه ممکن است این تصور تعارض، حتی زمانی که جهانی شدن را روندي طبیعی نیز بدانیم وجود داشته باشد؛
چرا که ماهیت حیات اسلامی با ماهیت زندگی در فضایی جهانی شده که خصلتی آمریکایی دارد (مصاحبه با آلن تورن، 1381 )، عمیقاً
متفاوت، بلکه متعارض است (رك. محسن، 1380 ). شواهد و شرایط موجود در جهان اسلام نیز که امواج ضد آمریکایی در آن به
شدت در حال گسترش است، خود گویاي این حقیقت است که جهان اسلام هرگز با جهانی سازي آمریکایی ضد اسلامی سازگار
.( نیست و این تعارض ژرف می رود تا بنیان هاي آن را سست تر گرداند (نک. رشاد، 1383 ، ص 22
قابلیت هاي اسلام در عصر جهانی شدن
مطالعه بحث جهانی شدن از نگاه دینى قابل توجه است. در آموزه هاى ادیان الهى و وحیانى، به ویژه دین مبین اسلام بسیار سخن از
جهانى اندیشیدن و جهانى سازى به میان آمده است و حوزه ها، محورها و مصادیق آن هم به خوبى بیان شده است. در دین، جهانى شدن
بیشتر به معناي برقراري قسط، عدل، برابرى، برادرى، صداقت، ایمان به خدا، بازگشت به فطرت الهى، مسئولیت و در یک کلام
است؛ ولى مفهوم جهانى شدن به معناى امروزى بیشتر داراي ابهام و ایهام است. در جهانى شدن، اینکه چه چیزى بخواهد « معروف »
جهانى شود، نکته قابل توجهى است. اگر قسط، عدل، قانونمندى، بهداشت و انسانیت جهانى شود، مطلوب تمام جوامع است! اما آنچه
قابل تأمل می باشد، این است که به نظر مى آید این جهانى شدن به رهبرى آمریکا انجام مى شود و آمریکا نماد یک نظام سکولاریستى
است که اصولاً یک نظام سکولاریستى بر اهداف ضد اخلاقى مبتنى است. در جهانى شدن دو چیز مورد توجه است: یکى محتوا، یعنى
اینکه چه چیزى مى خواهد جهانى شود و دیگرى، شیوه آن است؛ یعنى چگونه و به چه قیمتى تمام خواهد شد.
جهانى شدن به مفهوم رایج آن مسلماً بر مبناى ارزش ها و معروف نیست و در شیوه نیز عدالت و فضایل انسانى مورد توجه
نمى باشد؛ بنابراین، در شیوه تدبیر و بهره گیرى از دستاوردهاى مهم و حیاتى آن و پرهیز از عواقب ناگوار آن، شناخت مرزها، اصول،
اهداف و عرصه هاى آن براى آنکه آموزه هاى بلند دینى خود را در این جریان تزریق کرده تا حداقل جامعه ما با در نظر داشتن این
اصول اصیل به این موج بپیوندد، بسیار قابل اهمیت و توجه است. بنابراین، در اینجا مطالعه وضع طبیعى جهان با در نظر داشتن دو
جنبه انجام می شود؛ نخست، در گستره واقعیت موجود کنونى و دیگرى، از زاویه دیدگاه اسلام. آنچه مسلم است، یک جریان عظیمى
در طیف گسترده و در قلمروهاى گوناگون در حال شکل گیرى است که در پى برقرارى یک نظم و یا به تعبیرى، بى نظمى مدرن جهانى
است و به نظر مى رسد در میان دو گرایش کاملاً موافق و کاملاً مخالفى که در این زمینه است، با توجه به خصوصیات و ویژگی هاى
خاص هر جامعه و فرهنگ، وضعیتى که تعریف دوباره اي را از آن  بدون اینکه فاصله گیرى یا جذب شدید حاصل شود  با اعتماد به
نفس کامل بنماید، مطلوب و راهگشا است.
در جهانی شدنی که از متن مدرنیته شکل گرفته و اهدافی ندارد، به جز آنچه مدرنیته به دنبال آن است، ارتباط محکمی با نظام
سرمایه داري دارد و چون به سبب غایت زدایی و خالق زدایی، انسان جایگزین خدا شده است، به لحاظ معرفتی و فلسفی هرگز امکان
جهان اندیشی در آن وجود نخواهد داشت. همچنین به خاطر نبود هسته بنیادي فرهنگی  یعنی تفکر دینی  و نیز تضادهاي فلسفی و
خرد خودبنیادي که سرمایه داري مبتنی بر آن است (افروغ، 1382 )، نخواهد توانست در لایه هاي زیرین فرهنگ مردم نفوذ نماید و این
فرصتی مناسب براي عرضۀ ادیان، به ویژه ادیان ابراهیمی خواهد بود و فضایی را براي نخبگان اسلامی خواهد گستراند که سمت و
سوي جهانی شدن را در جهت لایه هاي بنیادین و هسته اي تفکر دینی اسلام معطوف نموده و با مبانی معرفتی و مستحکم خود و استفاده
از ساز و کارهاي مناسب و نفوذ بین نخبگان، تضادهاي موجود در جهانی شدن را نمایان سازند.
البته ادیان در اولین قدم باید عقلانیت خاص خود را که عقلانیت توحیدي است، پیدا کرده و سپس اجتماعی نمایند و ایدئولوژي،
اقتصاد و تکنولوژي خاص خود را بنا نهاده و نهایتاً جهان شناخت خویش را گسترش دهند. البته در این راستا، عوامل عمده اي که
باعث رکود و چالش هاي فرهنگی جامعه هاي اسلامی شده است، باید بازشناسی و مداوا شوند تا به تأثیرگذاري آنان در محافل جهانی
« شبیه گرایی » کمک کند. این عوامل رکود که به تدریج در طول تاریخ به جوامع اسلامی رخنه کرده و نتیجۀ آن پدیدة نامبارکی به نام
است، باید با گسترش آزاداندیشی، شناخت خود و رشد تفکر انتقادي در این جوامع از بین برود.
اسلام با توجه به گزاره ها و معارف عام، گسترده و جامعش این قابلیت را در حد کمال دارا است که مفاهیم اساسی خود را به تمام
فرهنگ هاي دنیا منتقل کند. اگر چه سوگمندانه تحلیل هایی که تا کنون از اسلام شده، کمتر توانسته است اسلام واقعی را آن چنان که
واقعاً هست، به عنوان نقطه مرکزي تمام گفتمان ها معرفی نماید که دیگر گفتمان ها به آن رجوع کنند؛ اما چنانچه اهل اسلام به ویژه
فرهیختگان اسلامی بتوانند در ماهیت بین گفتمانی خود اسلام را در سه عرصۀ اعتقادي (اسلام به عنوان دین)، شیوة کامل زندگی
(اسلام به عنوان دنیا)، و نظم سیاسی تمام عیار (اسلام به عنوان دولت و حاکمیت) طرح نمایند، خواهند توانست همۀ عناصر را به
وحدت فراخوانده و هویت آنها را معین کنند.
اسلام داراي ملاك هاي فراوانی است که قابلیت طرح آن در سطح جهانی را آسان می کند. ملاك هایی همچون: انطباق با فطرت،
سهولت و انعطاف پذیري، غیر زمانمند بودن، تعادل میان دستورات آن، عقلانی بودن، توجه به خصوصیات انسان و بالاخره اصل مهم
اجتهاد (که با عنایت به قوانین، اصول و ارزش هاي کلی، امر به متخصصان دینی واگذار شده است که مسائل آینده را با قواعد کلی
منطبق کنند).
نقطۀ مرکزي این ملاك ها، توحید است و سرچشمه خصیصۀ جهانی بودن براي حکومت دینی این دریاي بیکران است، پایگاه
توحیدي این حکومت آن را ملزم به دارا بودن نگرشی جهانی نسبت به مخاطبان فکري و سیاسی خود می کند؛ به گونه اي که
ویژگی هاي منطقه اي را فرو گذاشته و با همۀ داشته هایش متوجه خصیصه هاي مشترك و اصیل انسان، چون عقل، فطرت، روح و
.(80- ارزش هاي معنوي می شود (نک. آل نجف، 1382 ، ص 77
جامعه اي که دین و آرمان هاي توحیدي وجه غایت گرایانۀ آن است و داراي این ملاك ها و استعدادهاي قوي و غنی است، باید
بتواند در جهانی که علم به معناي اثبات گرایانه اش وجه غالبی یافته، ارزش ها و اصول خود را به علم دمیده و با توجه به ویژگی هاي
فرهنگی و تاریخی، مبانی معرفتی و فلسفی اش را در فضاي به دست آمده، تئوریزه نماید و در این فضا، جهان اسلام و عالمان اسلامی
قادر خواهند بود، ارتباطات جهانی خود را با نهادهاي اسلامی دیگر مناطق مستحکم تر ساخته و نهضتی عظیم فرهنگی به وجود آورند
تا انسان عصر حاضر را به فطرت، عقلانیت و معنویت رهنمون کنند و سهم هدایت گرانه خود را افزایش دهند. بالاخره باید توجه
داشت که شیوة طرح این موارد در یک سطح فراملّی و جهانی بسته به نوع عملکرد مسلمین، به ویژه فرهیختگان آن است. در حقیقت،
م یتوان گفت: جهانی شدن امري است که مؤمنان می توانند تکلیف آن را مشخص کنند.
خوشبختانه تجربه هاي بسیار خوب ما در بیش از دو دهۀ انقلاب اسلامی، یعنی داشتن یک حکومت دینی با معیارهاي یاد شده،
شانس حضور ما را در صحنه هاي جهانی بیشتر کرده و حساسیت جهان غرب نسبت به ما خود نشانگر این حضور پر رنگ است که هر
چه این حساسیت بیشتر شود، شاهد خوبی است بر اینکه ما در روند دینی کردن جوامع جهانی موفق بوده ایم. اینکه دنیاي غرب در
مباحثه ها و مذاکراه هاي خود، گفتمان اصلی شان متوجه دنیاي اسلام است، این نشان دهندة خلأزا بودن دنیاي اسلام براي جهانی شدن
است. بدین خاطر است که مهار کردن و دستیابی به اطلاعات دقیق جهان اسلام و پیش بینی ها و پیش گیري هاي وقایع آن، از جمله
مؤلفه هایی است که آنان را سخت به خود مشغول ساخته است.
جهانی شدن به مفهوم رایج آن  که بدون نظام سرمایه داري قابل فهم نیست  محصول نظامی است که در آن خدا فراموش شده و
با فراموش شدن خدا، در حقیقت انسانیت نیز به قتل گاه برده شده است؛ بنابراین، اسلام می تواند بزرگ ترین چالش براي آن باشد،
بدین خاطر دنیاي سرمایه داري امروز در تلاش است، انسان را از اقبال به دین که او را به فطرت اصیل خویش رهنمون می سازد،
منحرف کند و او را با دستاویزهاي گوناگون تجملاتی، مادي و شهوانی مشغول گرداند و با طرح شعارهایی چون پلورالیزم، شکاکیت
و نسبی گرایی در پی فروریزي ساختار عقیدتی ادیان بزرگ به ویژه اسلام است.
جهان گرایی اسلام، مبتنی بر اخلاق، معنویت و فطرت
براي جهانی شدن اسلامی، لزوماً انطباق با اصول انسانی و فطري بشري باید از محوري ترین ساز و کارهاي معمول باشد. براي مثال،
لازمۀ جهانی شدن اسلامی، مبتنی بودن آن بر پایه هاي استوار عدالت است که فطرت پاك همه آدمیان به حسن آن گواهی می دهد و
اسلام شدیداً انسان را به سوي آن فطرت ارجاع می دهد (روم، 30 ). اساساً ارزش هاي انسانی و اسلامی ریشه در نهاد و سرشت آدمی
دارد و اصالت و انسانیت انسان در گرو قبول چنین فطریاتی است (مطهري، بی تا، ص 37 )، که در دنیاي جهانی شدة غربی چندان
توجهی به آن نمی شود. قوانین دنیاي به اصطلاح متمدن غرب اهتمامی جز تعلیق افعال بر ارادة اکثریت ندارد؛ در حالی که اسلام روش
اجتماعی و قوانین جاري بر آن را بر اساس اخلاق مبتنی نموده و ضمانت اجراي قوانین را به عهده تربیت اخلاقی قرار داده است.
این ضامن اجرا در نهان و آشکار با آدمی بوده و وظیفه خویش را بهتر از هر قدرت کوشنده در برقراري نظم، انجام می دهد.
عدالت، گوهر گمشدة انسان معاصر
امکان یک نظام جهانی، بدون پاي بندي به اصول عدالت و در پیش گرفتن ظلم و فزون طلبی، سودایی خام است، که هر چه داعیه داران
هم برایشان « جهانی شدن » جهانی شدن، خود را به محدودة ستم نزدیک کنند، به همان مقدار از جهان ی شدن دور می شوند و ادعاي
رسواکننده خواهد بود.
اسلام یک دین و ایدئولوژي جامع الاطرافی است که در هر عصري براي زندگی بشریت لازم و ضروري است که برخواسته هاي
مشروع آن پاسخ مثبت می دهد و در سایۀ نظام عادلانه اي که ارائه می دهد، بشریت می تواند در امنیت کامل به سر برد. خصوصیت
عالم گیر اسلام، به خاطر توجه به جنبه هاي معادي و معاشی بشریت در همه زمان ها و مکان ها قابل اجرا است و دین، عدالت و
معنویت که ناموس اصلی جهان و گوهري ترین گمشدة انسان معاصر است، در لحظه لحظه زندگی بشر جریان دارد.
م یتوان گفت: جهانی سازي اسلامی، یک جهانی سازي عقیدتی، توحیدي و معنوي است که به فراسوي مرزها، قومیت ها و زبان ها
م یاندیشد و جهان را به مثابۀ امت واحد اسلامی در نظر می گیرد. این جهان اندیشی بر ملاك عقلانیت، عدل، حقیقت و معنویت
م یچرخد و آنچه منطبق با فطرت پاك انسان باشد، قابلیت جهانی شدن آن فراوان و بلکه حتمی است؛ بنابراین، جهان اندیشی اسلامی با
آنچه که مانع رسیدن به حقوق واقعی و انسانی خود است، می ستیزد و این آن چیزي است که در جهانی شدن مصطلح که بر مدار انسان
مادي مبتنی است، اندك توجهی به آن نشده است. تفاوت اساسی جهان اندیشی و جهان شمولی اسلام با جهانی شدن مصطلح در اینجا
نمایان می شود، که اسلام به طور بسیار واضح طی یک فراخوانی در سراسر مبانی خود زمینه را مساعد می کند تا همۀ دنیا با تشخیص و
اختیار خود به مجموعه بپیوندند؛ اما دنیاي امروزي چنین مبانی جامعی را در اختیار ندارد که به وسیلۀ آن بخواهد راه را براي پیوستن
همه دنیا هموار نماید. پس اشکال گوناگون زور، قدرت، سرمایه و تکنولوژي را در راستاي اهداف خود به کار می بندد. در این میان، بر
عالمان متعهد و شایستگان است که با صلاحیت و اعتماد به نفس و اتکا بر این مبانی مستحکم، ساختار دروغینی را که با سرمایه هاي
عظیم استعماري پدید آمده، درهم شکسته و توجه انسان معاصر را به جامعیت اسلام معطوف دارند.
لطف الهی بکند کار خویش مژدة رحمت برساند سروش


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:ظرفیت های موجود در جهان اسلام, :: 11:12 :: توسط : حسن خیری

فرهنگ و تمدن اسلامی با وجود محاسن و پتانسیل های بسیار قوی جهت پیشبرد اهداف عالیه اسلامی همیشه در معرض خطر و کید و مکر معاندین و دشمنان اسلام بوده و هست بنابراین ضروری به نظر می رسد که جهت آسیب شناسی تمامی راههایی را که دشمنان جهت خدشه دار کردن این فرهنگ تام و اصیل نشانه گرفته اند شناسایی نموده و در کنار شناختن آفتها راههای مبارزه را نیز بشناسیم در این لازم به نظر می رسد مروری بر گذشته تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی داشته باشیم تا علل رکود و تنزل این فرهنگ اصیل را مورد ارزیابی قرار داده و در جهت تقویت آن گام برداریم در این راستا از جمله مواردی که جزء علل رکود محسوب می شوند عبارتند از:

 

1- تهاجم دشمنان خارجی

از جمله علل مهم انحطاط تمدنها هجوم دشمنان خارجی را می توان نام برد این تهاجمات چه به شکست بیانجامد چه پیروز شوند موجب  آشفتگی های فراوان خواهد شد که در نهایت اسباب انحطاط را فراهم خواهند نمود. از جمله حملات ویرانگر که موجبات تاخیر در پیشرفت مسلمین را فراهم کرد یورش ویرانگر مغول و جنگهای صلیبی را می توان نام برد.

در سال 490 ه . صلیبیون پس از تلاشهای فراوان و گشودن سیسیل به قصد تصرف بیت المقدس وارد سرزمینهای اسلامی شدند.[1] بنا به دلایلی چند از جمله اختلافات و ضعف امرای مسلمان و کثرت سپاه صلیبی، ابتدا شهرهای مهم سواحل مدیترانه مانند انطاکیه بدست سپاه صلیبی افتاد. دو سال بعد یعنی سال 492 ه سپاه صلیبی از اختلهفات داخلی امرای شام استفاده نموده وارد بیت المقدس شدند و صفحه ای سیاه در تاریخ بنام خود رقم زدند و کشتار عظیمی در شهر به راه انداختند. چند سال بعد صلیبیون کنترل بخش بزرگی از شام به غیر از دمشق و حلب را به دست گرفتند، ایشان برای حفظ موقعیت خود به تشکیل چهار دولت در شهرهای رها، انطاکیه، طرابلس و بیت المقدس دست زدند و تا سال 1291 م در این نواحی حضور داشتند.[2]

این جنگها نتیجه تحولات داخلی اروپا و اوضاع و احوال حاکم برآن بود که روحانیون مسیحی با مهارت خاصی آن را به جهان اسلام منتقل کردند.[3] جنگهاي صلیبی که دویست سال به طول انجامید نتایج مختلف و مثبتی در ابعاد مذهبی، سیاسی، اجتماعی، نظامی، اقتصادی و علمی و فرهنگی برای اروپائیان در پی داشت.[4] از سوی دیگر مسلمین از این جنگها صدمات زیادی را متحمل شدند[5] که درکند شدن روند روبه رشد تمدن اسلامی نقش زیادی داشت. از جمله مضرات این جنگها می توان: صرف وقت و هزینه فراوان برای باز پس گیری سرزمینهای اسلامی، تلفات انسانی و خسارات مالی، گسترش نفوذ سیاسی برخی دول اروپایی مانند فرانسه [6] در سوریه و لبنان ، از دست رفتن موقعیت بازرگانی مسلمین در منطقه، و نیز برادرکشی در نتیجه اتحادهای سیاسی با صلبیون و بالعکس را نام برد.

زمانی که هنوز تهاجمات صلیبیان کاملا دفع نشده بود جهان اسلام با یورش بزرگتر مواجه شد (656- 616 ) این یورش که چهل سال به طول انجامید بزرگترین ویرانی در طول تاریخ را به وجود آورد.

این جملات به صورت یک رشته تهاجمات پی در پی صورت گرفت و هر بار قسمتهای بیشتری از سرزمینهای اسلامی مورد تاخت و تاز قرار گرفت و قومی وحشی سراسر ممالک اسلامی را در نوردیدند و تمام آثار فرهنگ و تمدن آن را از بین بردند.[7]

هجوم و استیلای مغول ضربات جبران ناپذیری بر فرهنگ و تمدن اسلامی مخصوصا در ایران وارد آورد که ضربه ای مهلک و بازدارنده به تمدن اسلامی بود. قتل عام نیمی از جمعیت و کشتار انسانهای بیگناه و غارت و سوزاندن و ویرانی شهرها و کتابخانه ها باعث شد که « اولا هزاران جلد کتاب نفیس به کلی از بین برود و در نتیجه قرنها تحقیق و تفکر زایل شد و تنها اسامی و عناوین بعضی از آثار  مفقود در پاره ای از کتب باقی می ماند. ثانیا هزاران مدرس و ادیب و نویسنده و دانشمند کشته شدند و عده قلیلی که توانستند جان به سلامت برند به هندوستان و آسیای صغیر مهاجرت کردند ثالثا مساجد و تكایا و اماکن مقدسه و مکاتب و مدارس به دست عده بی شماری کن فیکون شد و به کلی از بین رفت».[8]  در نتیجه این جملات پیشرفتهایی که در علوم مختلف در ادوار ماقبل صورت گرفته بود متوقف و تنزل و انحطاط آغاز شد، همچنین انشای فارسی پر از تکلف و تصنع گردید.[9] غیر از اینها انحطاط  اخلاقی جامعه و سرخوردگی و ضعف روحی مردم را در پی داشت.[10] در زمینه اقتصادی رکود و کاهش زمینهای مستعد کشاورزی و کمبود مواد غذایی را موجب گردید.[11]

 

2- اشرافی گری و حکومت های خودکامه و دورشدن خلافت از معیارهای اصیل اسلامی

عصر پیامبر دوره ساده زیستی و بیآلایشی و دوری از تجمل بود و سیره و منش آن حضرت سرمشق و الگوی مسلمانان به شمار می رفت. ولی با رحلت آن حضرت و انحرافی که در جریان سقیفه روی داد و تحولات بعدی مخصوصا بعد از عصر فتوحات، موجب ایجاد اشرافیتی جدید در اسلام شد و با گذشت ایام سادگی و ساده زیستی سالهای اولیه اسلام کم کم از بین رفت. به دنبال فتوحات، سیل ثروت سرزمینهای مفتوح به سوی مدینه جاری شد. این ثروتها که بدون در نظر گرفتن اصل عدالت و مساوات بین مسلمانان تقسیم می شد موجب ایجاد این اشرافیت شد. سهم افراد دارای سابقه در پذیرش اسلام و شرکت در غزوات مانند بدر كه همراه پیامبر بودند بیشتر از سایرین پرداخت می شد، در مقابل حقوق تازه مسلمان مخصوصا غیر عرب نادیده گرفته شد. به این دلیل برخی از همین سابقین در اسلام از ثروت و مکنت زیادی برخوردار شدند. این امری طبیعی که هر که پول فراوان و بی حسابی بدست آورد زندگی خود را در خوراک، پوشاک و تجملات تغییر و توسعه می دهد، شامل ایشان نیز شد.  این رجال متمول پس از بدست آوردن ثروت بیکران درصدد برآمدند از لذتهای مادی و معنوی به مقدار ممکن استفاده نمایند. [12]

همین اشرافیت جدید زمانی که امام علی(ع) بعد از مدتها، اداره امور خلافت را بدست گرفت در مقابل اصلاحات او به مقاومت و جبهه گیری پرداختند و در نهایت جنگ داخلی را به جامعه اسلامی تحمیل نمودند تا موقعیت خود را حفظ کنند، سراسر نهج البلاغه پر است از مذمت این افراد.

یکی دیگر از مهمترین عوامل مهم عقب ماندگی مسلمین وجود زمامداران نالایق و رهبران خود کامه و گمراهی است که بر جامعه اسلامی حکومت می کردند. رهبری نادرستی که از سوی ایشان و عمالشان بر جامعه اسلامی صورت می گرفت مهمترین عامل رکود و عقب افتادگی مسلمین به شمار می رود.  به دليل رهبری های نادرست و وجود رهبران فاسد و نالایق بود که تمد ن اسلامی با انحطاط مواجه شد. به خاطر اهمیت رهبری است که شیعیان معتقدند امام بایستی منتخب از ناحیه خداوند و از مقام عصمت برخوردار باشد.[13]

انحراف مسلمانان در جریان سقیفه موجب شد تا در دوران بعد شکاف عمیقی بین مردم و فرمانروایان پدید آید، وجود این حکام سبب شد تا مسلمانان مدتها شاهد تطبیق نادرست قوانین غیر اسلامی به جای قوانین اسلامی از سوی دولتهای اسلامی باشند. [14]

اسلام در آغاز پیدایش و تشکیل دولت در مدینه دو عنصر دیانت و سیاست را با هم ترکیب نمود ولی اندکی بعد در عصر اموی این ویژگی از میان رفت و معاویه سیاستی خلاف دیانت در پیش گرفت. با چنین روشی حکومت ماهیتی پادشاهی به خود گرفت و حاملان و حافظان اسلام از صحنه سیاست و اداره جامعه کنار گذاشته شدند. و حکومت در دست سیاستمدارانی قرار گرفت که از روح اسلام و ارزشهای اسلامی بیگانه بودند و تنها بدان تظاهر می کردند و اندکی بعد این را نیز کنار گذاشتند.[15]  و بصورت آشکاربه اعمال منافی شرع پرداختند، دمشق شاهد استقرار دربار مجلل و با عظمتی شد که ظرافت تشکیلات و تجملات آن از همان آغاز نشان آشکاری از حکومت سلطنتی به سبک شرقی داشت.[16] در زمان بنی امیه انحرافات بسیاری در اسلام روی داد از جمله اعمال ضد اسلامی ایشان، ماجرای کربلا، حره و ویرانی کعبه بدست ایشان را می توان نام برد. در عصر عباسی این انحرافات هر روز بیشتر می شد. حتی کار بدانجا کشید که خلفای عباسی به آهنگ سازی پرداختند [17] و مجالس شب نشینی ترتیب می دادند.

در این عصر شاهد ایجاد حکومتهای کوچک و محلی می باشیم که خود در دراز مدت موجبات ضعف مسلمین را پدید آورد. امرا و حکام کم کم موقعیت خود را تحکیم می کردند و اندک اندک به فکر استقلال می افتادند از این رو حکومتهای کوچکتری در سراسر امپراطوری اسلامی تشکیل شد. این امر یک سلسله نتایج زمان بر را در پی داشت و قدرت نظامی اعراب را کاهش داد [18] که خود عامل انحطاط تمدن اسلامی به شمار می رود. با این اوصاف حکومتهای اموی و عباسی بر اساس خود کامگی شکل گرفت که با معیارهای اصیل اسلامی فاصله زیادی  داشت و دادن اختیارات تام به افراد بدون صلاحیت موجب برتری طلبی ایشان و درنهایت استقلال شد که از عوامل ضعف به شمار میرود.[19]

در این دوره حکومت کاملا ازمعیارهای اسلام راستین فاصله گرفته بود برای مثال خلیفه صاحب اختیار مطلق جامعه بود و با خود کامگی حکومت می کرد. اسلام با خود رای بودن مخالف و بنای حکومت را بر اصل مشورت قرار داده بود چنانچه در طول حیات پیامبر و نیز در دوره خلفای راشدین این اصل رعایت می شد. با قدرت یابی بنی امیه و بنی عباس مسائل شکل دیگری گرفت.. ایشان با خودکامگی و استبداد به حکومت پرداختند و از راههای مختلف به توجیه و حفظ قدرت خود پرداختند. لذا همه چیزدر جامعه مبتنی بر استبداد و اراده حاکم شکل می گرفت، در چنین جوامعی انتظار پیشرفت امری محال است لذا باید گفت که این پدیده یکی از عوامل عمده در انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی و انحراف از سیره نبوی است.

خلفا بیت المال را که جزء اموال عموم مسلمین بود متعلق به خود می دانستند لذا ثروت زیادی برای خود اندوخته بودند و به ریخت و پاش و اسراف و تبذير و گشاده دستی می پرداختند.

امویان و عباسیان سراسر زندگیشان را غرق در تجمل و فساد بودند، تخت های طلای مرصع نشان و آبنوس و عاج، صندلی ها و شمعدانهای طلا، پرده های زربفت و حریر و...  شب نشینیها و مجالس لهو و لعب نشان دهنده انحراف حکومت از مسیر اصلی آن می باشد. به جرات می توان گفت : اشرافی گری و گرایش به تجمل در زندگی خوراک، لباس، خانه و .... که توسط حاکمان خودکامه در جامعه رواج می یافت و نیز بدعتها و انحرافاتی که درنظام ارزشي اسلام ایجاد شد و نیز سرکوب مخالفان موجب کنار گذاشتن ارزشهای اصیل اسلامی و مسخ بسیاری از تعالیم عالیه اسلام شد.

3- تحجر گری و محدودیت های سیاسی و اجتماعی:

یکی دیگر از عوامل داخلی رکود تمدن اسلامی تحجر است. تحجر معانی متعددی دارد که از آن جمله می توان به ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزشهای حقیقی و متعالی اشاره کرد که بیشتر درحوزه اندیشه و تفکر رخ می دهد. در قرآن مجید از تحجر به عنوان مانعی برای شناخت حقیقت یاد شده است.[20]

تحجر علت عدم پذیرش حق و گرایش به کمال و سعادت واقعی است و مانعی جدی در شکوفایی اندیشه دینی و ایجاد تعامل مثبت نظری و عملی با حقیقت، معرفت، حکمت، حکومت، مدیریت و سیاست و حتی معیشت است و متحجران از اسلام جزآموزه های بسته، رسوب یافته و انعطاف ناپذیر در برخورد با اقتضائات زمان و مکان و تغییر موضوع و محمولها ندارند و هرگز پذیرایی فقر و اندیشه و عمل خویش و بازشناسی و بازنگری فکر و فعل به اصطلاح اسلامی خود نیستند و همواره راکد و تحول ناپذیرند. [21]

اعمال محدودیت نسبت به فرق و گروههای مختلف نیز مانع عمده ای در رشد و پیشرفت تمدن اسلامی بود. اولین محدودیتها در زمان خلفای راشدین نسبت به مخالفان اعمال شد از جمله می توان تبعید ابوذر غفاری را مثال آورد. پس از شهادت حضرت علی (ع) تعقیب  و سرکوب شیعیان به شدت از جانب بنی امیه اعمال شد و دراین راه از هیچ جنایتی فروگذار نکردند بنی امیه شدیدا در مقابل آزادی گفتار و افکار مقاومت می کرد و از هر راه ممکن جلو افکار مخالفان را می گرفت این فشار و خفقان نسبت به سایر مخالفان نیز اعمال می شد. این روند در عهد بنی عباس شدت بیشتری یافت و عامل کندی فعالیتهای وابستگان به این مذهب شد.[22]

غیر از این طرفداری خلفا از مکاتب و فرق که بیشتر جنبه سیاسی داشت به تدریج مسلمانان را دچار چند دستگی و اختلاف و درگیری کرد. [23]

انحطاط علم و تمدن اسلامی از زمانی در سرزمینهای اسلامی آغاز شد که متعصبان اهل سنت و حدیث  و فقیهان [24] با تکیه بر حمایتهای خلفا و امرا بر رقبای خود که بیشتر فلاسفه، حکیمان و عالمان  بودند، پیروز شدند. یعنی از اوایل قرن چهارم این امر نتیجه غلبه عناصر ترک بر دستگاه خلافت بود که از سادگی و تعصب بالایی در مذهب خود برخوردار بودند. این امر فرصت خوبی برای آزار صاحب نظران و فلاسفه به وجود آورد، سخت گیری به مخالفان و اهل ذمه که در شمار ناقلان علوم بودند عاملی مهم در تسریع این انحطاط به شمار می رود. قدرت یافتن محدثان [25] متعصب و متحجر مخالف علم نیز مزید بر علت شد واز این زمان تکیه بر نقل ونص اهمیت یافت  و جای اجتهاد و عقل و تحقیق علمی ر  گرفت و متفکران در شمار ملحدان و زنادقه به شمار رفتند. از این دوره دیگر شاهد ظهور کسانی مانند ابن سینا ، زکریای رازی ، فارابی ، ابوریحان بیرونی در صحنه علم و دانش نیستیم و علومی مانند طب ، طبیعیات، ریاضیات و منطق روبه انحطاط نهادند.[26]

 درتسریع این امرشرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی بی تاثیر نبود، «پس از استقرار سلطه امیرالامرایی ترکان بر بغداد در نیمه سده سوم هجری و کوتاه شدن دست رجال علمی وسیاسی ایران از دخالت در امور حکومت و آغاز مبارزه با افکار آزاد و طرد معتزلیان و سختگیری بر شیعیان و رواج فکر اشعری به تدریج فضای باز و جو آزاد علمی و امنیت فکری واستقلال مالی دانشمندان در بغداد ، بزرگترین مرکز سیاسی فکری دنیای اسلام جای خود را به تنگ نظری های عقیدتی و ناامنی های فکری ... »[27] داد در مسیر این انحطاط انقراض سلسله های حامی علم نیز مؤثر بود، عصر سامانی و آل بویه دوره رنسانس اسلامی است که از درخشان ترین اعصار فرهنگ و تمدن اسلامی و برخوردار از نو آوری علمی بود که تاکنون مشاهده نشده است. فرمانروایان این دو خاندان دانشمندان را در کنف حمایت خود گرفتند و مردم را به فراگیری دانش تشویق می کردند. ولی این دوره شکوه چندان نپائید و با روی کار آمدن سلجوقیان روند سقوط آغاز شد. « در دوره سلجوقی در نتیجه تمرکز قدرت و از بین رفتن مراکز متعدد سیاسی و علمی و گزیدن یک مذهب رسمی و تقویت بی دریغ از آن به وسیله خواجه نظام الملک طوسی و زیرمتنفذ و رجل سیاسی و متعصب این دوره ، که تحمیل یک روش فکری خاص بود ، مراکز علمی و فکری آزاد ، استقلال خود را از دست داد و این عامل اثر نامساعد و بازدارنده ای در سیر اندیشه و متعاقب آن انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی را به همراه داشت. » [28]

از لحاظ سیاسی با پیشرفت دولت سلجوقی و تشکیل یک دولت واحد متمرکز و از بین رفتن حکومتهای محلی، رقابتهای مذهبی شدت بیشتری یافت. پادشاهان تازه مسلمان سلجوقی و غالب خلفای بغداد حنفی مذهب بودند و وزیر ایشان نظام الملک که شافعی مذهب بود سعی نمود با محدود کردن دامنه فعالیت سایر مذاهب یک وحدت مذهبی در سراسر قلمرو سلجوقیان ایجاد کند. با تائید و پشتیبانی ارکان دولت از روسای مذاهب، این دوره کمال قدرت و اشاعه مذاهب اهل سنت می باشد.

 

این دوره اگر چه از دیدگاه نظامی و گسترش قلمرو سرزمینهای اسلام پیشرفتهایی در پی داشت اما از جنبه علمی و فرهنگي روندی نابهنجار پیش گرفت چنانچه روحیه فرد گرایی و دانش پروری و وحدت ملی و دینی را خدشه دار ساخت و کاروان فرهنگ و تمدن اسلامی با همه توش و توانی که فرآهم آورده بود در نشیب تفرقه و تخریب و فرقه گرایی و خرافه پرستی افتاد  و با نشر عقاید صوفیانه روح جمع گرایی و توجه به ارزشهای اجتماعی که در همه بخشهای اسلام به خوبی دیده می شد تبدیل به روحیه گریز از جمع شد.[29]

در زمینه علمی در این عصر شاهد تاسیس مدارس نظامیه در شهرهای مختلف می باشیم که در دراز مدت خود عامل تحجر و مقابله با علوم عقلی شد. نمونه بارز و نماینده این نوع تفکر غزالی را می توان نام برد.. این عده ای مطالعه علوم غیر دینی و فلسفه را موجب سستی ایمان می دانستند.[30]

 

4- دنیا پرستی و انحطاط اخلاقی و انحراف از اسلام راستین:

انحراف فکری و علمی مسلمین از تعالیم عالیه اسلام و آلوده شدن به دنیا و تعلقات دنیایی یکی از مهمترین علل درونی انحطاط تمدن اسلامی بوده است. بعد از رحلت پیامبر(ص)، با وجود برخی انحرافات و دوری ازسادگی عصر پیامبر، برای مدتی مسلمین از تابش نور محمدی کم و بیش، گرم شدند ولی کم کم انحراف از مسیر اصلی اسلام در نزد مسلمانان پدیدارشد، برخی از عقاید و برنامه ها به غلط توجیه و در اعمال و رفتار عده ای فتور و نادرستی آشکار شد.[31] این امر نتیجه دوری  جامعه از مابع اصلی و معارف اسلامی و بیگانگی ایشان از سرچشمه زلال علم و فاصله گرفتن از مکتب اهل بیت پیامبر که مفسران راستین قرآن و اسلام بودند بود.[32] با محرومیت جامعه از منبع پر فیض اهل بیت (عليهم السلام) ورود فرهنگهای مختلف، آشنایی با ملل دیگر و سرازیر شدن ثروتهای سرزمینهای مفتوحه، مسلمانان از مسیر اصلی خود منحرف شدند.

با شهادت امیر المومنین حضرت علي(ع)  و روی کار آمدن معاویه دوران خوشگذرانیها و اسرافکاریهای مسلمین شروع شد و در عصر بنی عباس با شدت بیشتری ادامه یافت. در این دوره براثر ضعف ایمان و داشتن امکانات مادی فراوان و آلوده شدن رهبران و بزرگان جامعه، روح ثروت اندوزی و عیاشی و اسرافکاری به شدت رواج یافت که از شخص خلیفه و اطرافیانش تا تجار وسایر دست اندرکاران اداره کشور را سرگرم تجمل و عیاشی و خوشگذرانی کرد و موجبات انحطاط اخلاقی را فراهم آورد. سرگرم شدن مسلمانان به این امور و غفلت از مسئولیتهای فردی و اجتماعی در دراز مدت روح راحت طلبی، تن پروری و تجمل پرستی را برایشان حاکم نمود و موجب تباهی عزت و استقلال و شرافتشان شد. چنین ملتی به جای آنکه در راه بهبود جامعه و پرکردن شکاف اجتماعی تلاش نمایند و از همه امکاناتشان در جهت ایجاد جامعه ای سربلند استفاده نمایند، سرگرم غذای مطبوعتر، لباس فاخرتر، منزل مجلل تر و ... شدند که روح تحرک و تلاش را درجامعه از میان برد. این امر شکاف طبقاتی را بیشتر نمود و نارضایتی عمومی را افزایش داد و ازسوی دیگر فساد اجتماعی را دامن زد و جامعه را درسراشیب سقوط قرار داد. [33]

قرآن مجید آنجا که از علل سقوط ملل مختلف بحث می نماید علت سقوط را معلول رفتار ناهنجار ثروتمندان می داند که خوشگذرانی و عیاشی ایشان، نظام اجتماعی را از هم می پاشد. این حقیقت یکی از سنت های غیر قابل تغییر الهی است.[34]

رفاه زندگی منجر به فسق، فجور، عیاشی، بی بند و باری شده موجبات هلاکت و سقوط را فراهم میکند.

چنانچه می دانیم فتوحات در عصر اموی تکمیل شد و مردم سرزمینهای مفتوحه نیز با واسطه اسلام را بدون آشنایی با منابع اصلی آن پذیرفتند و بنی امیه بدعتهای مختلف را به نام دین در میان ایشان رواج دادند که بنام دین بود و این یعنی انحراف از مسیر اصلی اسلام.

غیر از این خلیفه به عنوان فرمانروای ممالک اسلامی کلیه درآمدها را در دست داشت و با استبداد هر طور که می خواست خرج می کرد. در درجه بعدی والیان، امیران و وابستگان خلیفه از این ثروتها استفاده می کردند و این درآمدها را صرف عیاشیها، ساختن کاخها و بناهای مجلل می کردند  که این امر موجب نارضایتی عمومی می شد و خلفا را مجبور به استفاده از راههای مختلف برای حفظ موقعیت خود می کرد، در چنین محیطی جاسوسی، کینه توزی، حسد، حیله گری و تملق و چاپلوسی رواج یافت و عزت نفس و آزادگی و مردانگی را از بین برد و صفات ناپسند را شایع کرد.[35]

ابن خلدون در مقدمه ضمن بررسی مراحل پیدایش و زوال حکومتها تجمل و آسودگی و سرگرم شدن به امور دنیایی را عامل انحطاط و زوال می داند که با هجوم بیرونی سقوط می کند. [36]

 سرجان گلوب، گرايش به دنيا بعد از رحلت پيامبر را مطرح ساخته،  مى گويد:

سي سال از وفات پيامبر كه گذشت، اكثر آنانى كه با پيامبر نشست و برخاست داشتند و او را درست شناخته بودند، وفات كردند و آن روحيه اي كه مسلمانان اول داشتند و تواءم با حماسه و احساسات دينى بود در نسل دوم، رو به سستى گذاشت. پسانداز اموال و خوشگذرانى و خريد كنيزان در زندگانى آن ها رواج يافت و محيط اسلامى، آميخته با اين گونه امور دنيوى گرديد. اختلافات و عصبيت قبيله اى، دوباره از سر گرفته شد و نزديك بود مسلمانان دوباره به همان روزگار جاهليت قبل از اسلام برگردند.[37]

 

او در جاى ديگرى چنين مى گويد:

شايد بهترين چيزى كه در اين نوشته تاريخى ما خيلى روشن خود نمايى مى كند فرق كلى و آشكارى است كه بين حضرت رسول و خلفاى راشدين او و بين حكمرانان عرب كه بعد از سى سال از وفات پيامبر، روى كار آمدند، ديده مى شود. خلفاى نخستين به دنيا بى اعتنا بودند و نسبت به دين، اخلاص داشتند و اين ها در پى عياشى و مال دنيا بوده، علاقه به خوشگذرانى داشتند... آيا نمى شود گفت كه مامون با آن شدت علاقه اى كه به تجملات زندگى داشت، خود بزرگ ترين دشمن اسلام بود[38]  به اين ترتيب روح اسلامى از جوامع مسلمان ، طرد گرديد و عملا متروك ماند.

 

 امام خمينى(ره) بزرگ احياگر اسلامى در اين زمينه مى نويسد:

اكنون ببينيم كه چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعه الهى و ما ترك پيامبر اسلام (ص)، مسائل اسفانگيزى كه بايد براى آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت على (ع) شروع شد. خود خواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله اى كردند براى حكومت هاى ضد قرآنى، و مفسران حقيقى قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم دريافت كرده بودند و نداى )انى تارك فيكم الثقلين) در گوششان بود با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پيش تبين شده آنان را عقب زده و در حقيقت قرآن را كه براى بشريت تا ورود به حوزه بزرگ ترين دستور زندگانى مادى و معنوى بوده و هست، ازصحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهى كه يكى از آرمان هاى اين كتاب مقدس بوده و هست، خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهى را پايه گذارى كردند؛ تاكار به جايى رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است. هر چه اين بنيان كج به جلو آمد كجى ها و انحراف ها افزون شد، تاآن جا كه قرآن كريم را - كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عائله بشرى، از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدى (ص) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده به علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولياءالله معصومين (عليهم صلوات الاولين و الاخرين) بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند - چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت نداد. كار به جايى رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاى جائر و آخوندهاى خبيث بدتر از طاغوتيان وسيله اى براى اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالى شد. و مع الاصف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن اين كتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد، و آن كه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگى آنان باشد وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا به كلى از صحنه خارج شد. [39] 

حال با توجه به آن كه پويايى اسلام، از پويايى دستورهاى قرآن ناشى مى شود، كنار نهادن قرآن، چيزى جز كنار گذاشتن اسلام و متروك ساختن آن نيست. اما از طرف ديگر در اعصار اخير، غفلت از مسائل روز و ناآگاهى از مقتضيات زمان و كشيده شدن يكسره حوزه هاى دينى به سمت و سوى مسائلى كه غبار زمان بر آن نشسته و مربوط به گذشته مى باشد، و نيز تمايل بيش از حد و حتى تعصب نسبت به آن ها موجب فاصله گرفتن كانون هاى دينى از اقتضائات زمان حال گرديد، كه شهيد مطهرى اين گونه به آن اشاره مى كند:

علل و عوامل اين جريان بر كسى پوشيده نيست، چيزى كه نبايد كتمان كرد اين است كه جمود و ركود فكرى كه در قرن اخير بر جهان اسلام حكمفرما شد و مخصوصا باز ايستادن فقه اسلامى از تحرك و پيدايش روح تمايل و نگرش به گذشته و پرهيز از مواجهه با روح زمان، يكى از علل اين شكست به شمار مى رود. امروز جهان اسلام بيش از هر وقت ديگر نيازمند به يك نهضت قانونگزارى است كه با يك ديد نو و وسيع و همه جانبه از عمق تعليمات اسلامى ريشه بگيرد.[40]

اين موضوع مخصوصا در بين اهل سنت كه باب اجتهاد بسته بوده و چارچوب فكرى ثابتى بر حوزه هاى آنها حاكم است، به صورتى ملموس و آشكار به چشم مى خورد. باب اجتهاد از محاسن برجسته شيعه در تطبيق اسلام با زمان مى باشد.

آسيب نهاد روحانيت به عنوان مبلغان دينى و اشاعه دهندگان اسلام، از ديگر مواردى است كه در انزواى اسلام بين جامعه هاى مسلمانان نقش ‍داشته است. از جمله اين آسيبها نفوذ افراد روحانى نما در نهاد روحانيت و سوء استفاده از اسلام با به خطر انداختن اين دين مى باشد كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشايسته و اخلاق و روش ‍ انحرافى است و خطر بسيار عظيم آن در دراز مدت به مقامات بالا رسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهى بر علوم اسلامى و جا زدن خود در بين توده ها و قشرهاى مردم پاكدل و علاقه مند نمودن آنان به خويش و ضربه مهلك زدن به حوزه هاى اسلامى و اسلام عزيز است. [41]

و نيز از ديگر آفات اين نهاد مقدس، عوام زدگى است كه شهيد مطهرى اين گونه از آن انتقاد مى كند: روحانيت عوام زده ما چاره اى ندارد از اين كه هر وقت يك مساله اجتماعى مى خواهد عنوان كند، به دنبال مسائل سطحى و غير اصولى برود و از مسائل اصولى، صرف نظر كند و يا طورى نسبت به اين مسائل اظهار نظر كند كه با كمال تاسف علامت تاخر و منسوخيت اسلام به شمار رود و وسيله اى به دست دشمنان اسلام بدهد.

افسوس كه اين آفت عظيم، دست و پاها را بسته است و گرنه معلوم مى شد كه اسلام در هر عصر و زمانى تازه است: لاينفى عجائبه و لاينقضى غرائبه، معلوم مى شد كه حتى عميق ترين سيستم هاى اجتماعى عصر ما قادر نيست با آنچه اسلام آورده است رقابت كند. روحانيت عوام زده ما چاره اى ندارد از اين كه همواره سكوت را بر منطق و سكون را بر تحرك و نفى را بر اثبات، ترجيح دهد: زيرا موافق طبيعت عوام است.[42]

 

5- تقابل تمدن هاى اسلامى و غربى

اما در كنار اين عوامل داخلى و درونى كه به اختصار به گوشه هايى از آن اشاره شد، علل بيرونى و خارجى نيز در اثر عداوت ها و كينه هاى ديرينه رقيبان و مخالفان اسلام، دست اندر كار انزواى اسلام و انحطاط تمدن اسلامى و عقب ماندگى جوامع مسلمان گرديد؟ در همين زمينه به بررسى تقابل بين دنياى مسيحيت و جهان غرب با دنياى اسلام و ملل اسلامى مى پردازيم تا عداوت هاى دينى مسيحيت قرون وسطايى و به تبع آن غرب با اسلام و جوامع اسلامى و نيز ميزان و چگونگى تاثير گذارى آن ها را انحطاط تمدن وسيع اسلامى و عقب ماندگى مسلمانان آشكار گردد.

اولين برخورد اين دو دنيا و تولد تمدن اسلامى، مصادف با سده هاى 7 و 8 و 9 ميلادى بود كه منجر به پيروزيهاى چشمگير تمدن توپاى اسلامى و بسط و گسترش اسلام تا عمق اروپا گرديد. غرب در واكنشى كه نسبت به اين تهاجمات او خود نشان داد باعث آغاز جنگ هاى صليبى به مدت 200 سال گرديد كه به رغم خواست غرب، مبنى بر شكست سيطره و نفوذ و حضور اسلام به نتيجه اى مطلوب نرسيده و عقيم ماند.. در همين دوران بود كه غرب به علت تماس نزديك با جهان اسلام، بهره هاى فراوان از فرهنگ و هنر و علم و دانش مسلمين برد.

پس از اين دوران زاويه انحراف موجود در جهان اسلام - كه به آن اشاره شد - به شكل روشن، نمود پيدا كرد، باعث ايجاد سستى و آغاز ضعف و زوال از درون تمدن اسلامى گرديد. عوامل درونى دخيل در اين ميان زمينه انزواى قرآن و اسلام را در اين جوامع - كه اكنون ديگر فقط نام اسلام را به يدك مى كشيدند - فراهم آورد و تمدن اسلامى را در سراشيبى انحطاط قرار داد.

از سوى ديگر در همين دوران، غرب با آغاز رنسانس و كنار زدن قيد و بندهاى قرون وسطايى و دست برداشتن از دينى كه جز ظلمت و پريشانى، چيز ديگرى براى غرب تدارك نديده بود به هر حال به دنبال اين تغيير و تحولات در هر دو بلوك و تمدن كه يكى منجر به ضعف تمدن اسلامى و ديگرى باعث قوت تمدن غربى گرديده بود، حملات وسيعى از طرف غرب، عليه جهان اسلام - كه اكنون خلع سلاح شده بود و حربه موثر خويش از كف نهاده بود - آغاز گرديد. اين حملات كه بيشتر مبتنى بر شگردهاى موذيانه و فريب هاى شيطانى در راستاى دور ساختن بيش از پيش جوامع اسلامى از قرآن و اسلام و دامن زدن به فاصله ايجاد شده بين دنياى شرق و جوهره اسلامى آن بود، با نفوذ در پيكره جهان اسلام به تضعيف بيش از پيش آن پرداخت و در قالب استعمار، تبلور يافت.

به عنوان نمونه امپراتورى عثمانى كه در آن روزگار به عنوان تمدن اسلامى و نماينده آن محسوب مى شد از نمونه كشورهاى مسلمانى است كه در برابر اين تهاجمات وسيع غرب، تسليم شده، در كام تمدن غربى فرو رفت .به اين ترتيب تمدنى غير دينى شكل مي گيرد و با انقلاب صنعتى، تحولى بزرگ انجام مي دهد. غرب با تبليغ ناسيوناليزم منفى در جوامع شرق، مسلمانان را از هم دور مى كند و اتحاد را از بين مى برد، پديده اى به نام اسراييل را به وجود مى آورد تا انتقام جنگ هاى صليبى را از مسلمانان بگيرد. در اين برهه، غرب به تجزيه تضعيف امپراتورى عثمانى مى پردازد كه در نهايت با حركت مصطفى كمال (آتاتورك ) تبديل به جمهورى تركيه به عنوان يكى از اقمار غرب مى گردد. تركيه، نمونه و مثال بارزى از كشورهاى اسلامى است كه مورد تهاجم غرب قرار گرفته و اسلاميت خود را به كلى از دست داد آتاتورك با اجراى مو به موى سناريويى كه غرب آن را نوشته بود، با مبنا قرار دادن اصول لائيسيته به كنار زدن اسلام از صحنه اجتماعى و سياسى پرداخت، تا جايى كه در آوريل سال 1928 قانونى از طرف مجلس تركيه به تصويب رسيد كه تمامى عبارات و واژه هاى مذهبى قانون اساسى را حذف كرد.. و در 9 آوريل همان سال اين جمله كه دين رسمى تركيه، دين اسلام است حذف شد و از آن پس نمايندگان مجلس به جاى سوگند خوردن به قرآن به شرف خود سوگند خوردند. غرب به وسيله مصطفى كمال، اسلام را از تركيه گرفت و امروز ترك ها كه زمانى به تعبير گيبون، هركول و افروديت با شكوه و نيرومندى بودند به كارهايى پست در آلمان و اتريش ‍ و.... مشغولند. طنز شگفتى است: روزگارى، وين در محاصره ترك ها بود و حالا ترك ها در خيابان هاى وين و فرانكفورت، زباله ها را جمع مى كنند. [43]

به اين ترتيب امپراتورى عثمانى به عنوان يك كشور وسيع اسلامى در دامان غرب فرو غلتيد. دولتها و جوامع مسلمان ديگر نيز هم چون امپراتورى عثمانى همواره در معرض آماج حملات وسيع غرب بوده و يكى پس از ديگرى از پاى در آمدند.

 

6- تقابل دين اسلام و غرب

اما مطلبى كه در بحث تقابل غرب و جهان اسلام، در خور توجه است. موضع اسلام - و نه تمدن اسلامى - در اين ميان مى باشد. به رغم انحطاط جوامع به ظاهر اسلامى - كه نتيجه مستقيم دورى اين جوامع از جوهره اسلام ناب بود - دين مبين اسلام، كه جوهره آن در قرآن مجيد تبلور يافت، با رخنه در دل تمدن غربى و جذب دائمى طيف وسيعى از مردم غرب، تهديدى جدى براى تمدن غيردينى غربى محسوب مى گرديد.

اسلام، كه پاسخى به نداى فطرت آدمى و دينى منطبق با خواسته هاى ذاتى بشر است به رغم موضع تهاجمى خويش در قبال تمدن اسلامى، در برابر اسلام حالتى تدافعى به خود گرفت تا مانع از نفوذ آن در بطن تمدن غيردينى خويش گردد. سردمداران غربى - چه ارباب كليسا در قرون وسطى و چه خادمان تفكرات ضد دينى و يا ماديگرى در رنسانس و عصر حاضر - تمام تلاش خويش را مصروف كنترل اسلام و ممانعت از نفوذ آن به داخل جوامع غربى ساختند.

در همين راستا ممانعت از عدم شناخت صحيح آن توسط توده مردم به وسيله مخدوش جلوه دادن آن با تبليغات وسيع و همه جانبه كه توام با روانه ساختن سيل اتهامات عليه اين دين الهى گرديد، از اهم فعاليت هاى غرب به حساب مى آيد.

در دوران جنگ هاى صليبى و قرون وسطى سردمداران كليسا به خاطر حفظ منافع خويش و جلوگيرى از ترويج اسلام كه باعث كسادي بازار داغ معيشى آنان مى گرديد، سيل تهمت ها و افتراها را نثار اين دين ساختند، تا واقعيات اين دين را دگرگون نشان داده و دين عجين با اوهام خويش را بى رقيب در صحنه، نگاه دارند. پس از رنسانس نيز حاميان تفكرات مادى و دهرى و مخالفان و معاندان دين و مذهب از يك طرف و همه كسانى كه اسلام و تعاليم آن، منافع شان را تهديد مى كرد از طرف ديگر، به مبارزه با اين دين برخاستند. [44]

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:علل رکود فرهنگ و تمدن اسلامی, :: 11:7 :: توسط : حسن خیری


شکوفایی دوباره تمدن اسلامی

 

(سده دهم تا سیزدهم هجری)

صفویان

روند شکل گیری
شیخ صفی الدین، که به زهد و عرفان روی آورده بود، راهی شیراز شد تا محضر غیب الدین بزغوش را دریابد، اما پیش از رسیدن، شیخ از این سرای خاکی رخت برکشیده بود.

لذا شیخ صفی به شیخ زاهد گیلانی رهنمون شد و نزد شیخ زاهد بار یافت و مقرب شد و پس از مرگ او ریاست طریقه زاهدیه را بر عهده گرفت.
این مقام معنوی مهمی بود و از همین پایگاه بود که صفویان طی دو سده به تبلیغ و ارشاد گروهی بزرگ از مردم، به ویژه ترکمانان غرب ایران و آناتولی شرقی، پرداختند که بعدها نیروهای فدایی دولت صفوی شدند.
روند شکل گیری
این دولت همچون خیمه ای بود که بر عمود مستحکم نیروهای ترکمن طریقت تصوف صفوی تکیه کرده بود
یکی از ارکان دولت صفوی تصوف بود.
از زمان خواجه علی، که در سال ٧٩۳ق به ریاست معنوی طریقت صفویه رسید، تعالیم نیمه مخفی طریقت صفویه آشکارا ماهیت شیعی گرفت و بدین ترتیب صفویان از یک نیروی معنوی دیگر هم برای تشکیل دولت خود استفاده کردند که همان تشیع بود که با تصوف هم وجه اشتراکی داشت و آن محوریت مقام حضرت علی (ع)، بود.
روند شکل گیری و انقراض دولت صفوی
ورود به عرصه سیاسی بدون تقابل و تعامل با حکومتهای وقت میسر نبود.
لذا قراقوینلوها، که صفویان را تهدیدی برای اقتدار خود می دانستند، به رویارویی با آنها برخاستند.
در عوض، آق قوینلوها، که دشمن قراقوینلوها بودند و می خواستند از نیروی صفویان علیه دشمن خود بهره گیرند، به صفویان پناه دادند. بدین گونه صفویان وارد دسته بندیهای سیاسی شدند.
تشکیل دولت صفوی
اسماعیل پنج سال در لاهیجان مخفی بود، اما روابطش را با مریدان حفظ کرده بود.
ضعف آق قوینلوها بر اثر جنگهای شاهزادگان فرصت خوبی را در اختیار اسماعیل میرزا قرار داده بود.
لذا در سال ٩٠۵ق به اردبیل بازگشت و مریدانش را به سوی خود خواند و با این نیروها به جنگ با شروانیان رفت و انتقام پدران خود، جنید و حیدر، را از آنها گرفت
آن گاه آق قوینلوها را در هم شکست و بدون مانع وارد تبریز شد و در سال ٩٠٧ق تاج گذاری کرد.
تشکیل دولت صفوی
شاه اسماعیل در همان روز تاج گذاری مذهب شیعه را دین رسمی اعلان کرد و به ترویج و تقویت مذهب امامیه پرداخت.تبریز به پایتختی دولت نوپای صفوی انتخاب شد.
شاه اسماعیل پس از سرکوبی مدعیان قدرت، در سال ٩۱٨ق به جنگ با ازبکان پرداخت که مرزهای شرقی و شمال شرقی ایران را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند.
شاه اسماعیل در جنگ مرو ازبکان را به سختی شکست داد؛ ولی در نبرد غجدوان، که نیروهای خود را کمک ظهیر الدین بابر فرستاده بود، شکست خورد.
تشکیل دولت صفوی
تضادهای عقیدتی، تحریکات هواخواهان صفوی در آناتولی و مداخله صفویان در امور سیاسی عثمانیها و ... منجر به جنگ چالدران در سال ٩٢٠ق شد.
در این جنگ صفویان شکست خوردند و این شکست برای دولت صفوی زیانبار بود.
افزون بر تلفات جانی و خسارات مالی، پایتخت صفویان هم به اشغال سلطان سلیم درآمد.
شاه اسماعیل پس از این جنگ و در واقع در دهه آخر زمامداری خویش به کنج عزلت خزید و اقدام خاصی انجام نداد.
مرحله تثبیت و تحکیم
شاه اسماعیل اول در ٩۳٠ق درگذشت و تهماسب جانشین او شد؛ در حالی که بیشتر از دوازده سال نداشت.
دوره زمامداری بلند مدت شاه تهماسب اول (٨٤-٩۳٠ق) را باید دوران تثبیت دولت صفوی دانست زیرا به خوبی بر اوضاع داخلی و سیاست خارجی مسلط شد.
شاه تهماسب، در ده سال اول دوره سلطنتش، توانست بر دسته بندیها، زیاده خواهی و خودسریهای قزلباشان، که بنیانهای دولتش را متزلزل می کرد، چیره شود و انضباط خاصی را در میان صفوف قزلباشان و دولتمردان برقرار سازد.
این روند تا سالهای پایانی سلطنت ۵٤ ساله او تداوم یافت.
عصر اقتدار
پیش از اینکه شاه عباس به سلطنت برسد اوضاع مملکت ایران از هر جهت پریشان بود؛ زیرا شاه محمد خدابنده، افزون بر ضعف شدید بینایی، مردی ضعیف و زبون بود و این باعث شده بود که از سویی همسرش و از سوی دیگر قزلباشان در امور مملکت دخالت کند.
این اوضاع آشفته داخلی فرصتی پدید آورد تا ترکان عثمانی، که با انعقاد معاهده آماسیه در سال ٩۶٢ق و در عصر زمامداری شاه تهماسب از حملات به ایران و تصرف قلمرو صفویان بازمانده بودند، درگیریهای خود را با ایران از سر گیرند و آن معاهده را در سال ٩٨۶ق نقض کنند و شهرهای غربی و شمال غربی ایران را تصرف نمایند.
عصر اقتدار
در چنین اوضاع و احوالی که کیان دولت صفوی از داخل و خارج در معرض تهدید بود شاه عباس از خراسان به قزوین آمد و در سال ٩٩۶ق بر تخت سلطنت نشست.
شاه عباس شدیداً قزلباشان را فرو نشاند و از آنجا که آنان نخبگان نظامی و نیروهای رزمنده دولت صفوی بودند شاه عباس برای جبران خلأ آنان نیروی گرجی، چرکسی و ارمنی در ساختار نظامی استفاده کرد و ارتشی منظم پدید آورد و با استفاده از دانش نظامی اروپاییان به ویژه برادران شرلی، آنان را به سلاح گرم و توپخانه مجهز کرد و با این ارتش قوی هم به سرکوبی قزلباشان ادامه داد و هم امنیت را برقرار کرد و هم اوضاع اقتصادی مملکت را سامان بخشید.
عصر اقتدار
شاه عباس که می دانست تنها با شمشیر نمی توان حکومت کرد و به علاوه آن قدر به تجارت اهمیت می داد که شاید بتوان او را یک مرکانتلیست دانست، به گسترش مناسبات با کشورهای اروپایی مانند فرانسه، انگلیس، آلمان، روسیه و اتریش پرداخت.
مجموع این فعالیتها و اصلاحاتی که شاه عباس به ضرب شمشیر و نیروی تدبیر انجام داد چنان رونق و شکوهی برای ایران پدید آورد که او را شایسته عنوان «کبیر» گردانید و از همین روست که شاردن، آگاه ترین فرد اروپایی که از ایران دیدار کرده، معتقد است در هنگامی که این پادشاه بزرگ از جهان رخت بربست، رونق و رفاه نیز از ایران رخت بربست.
افول و نابودی
سیاست شاه عباس در کشتن شاهزادگان و زندانی نمودن آنان در حرم، دربار صفوی را از وجود مردانی کارآمد که تداوم بخش مسیر بزرگی و شکوه عصر عباسی باشند، خالی کرده بود. پس از شاه عباس، در سال ۱٠۳٨ق، نوه اش، شاه صفی، به قدرت رسید.
در زمان او سیاست تبدیل ولایات ممالک به ولایات خاصه، که عباس اول برای تحصیل درآمد بیشتر و به تبع آن تقویت بنیه نظامی ایجاد کرده بود، گسترش یافت و این امر شدیداً به بنیه دفاعی ایالات آسیب رساند.
افول و نابودی
با به سلطنت رسیدن شاه سلیمان، سلسله صفویه و کشور به سرعت وارد دوره ای از زوال شد.
حضور جدی تر علما در عرصه سیاسی و مذهبی دولت صفوی صحنه را برای صوفیان، که تشکیل دهندگان دولت و مقوم بودند، تنگ کرد و زوال موقعیت صوفیان، که از زمان شاه عباس اول با جایگزینی عنصر سوم، یعنی گرجیها و چرکسها، آغاز شده بود، شتاب بیشتری گرفت.
افول و نابودی
شاه سلطان حسین، که در سال ۱۱٠۵ق به قدرت رسید، مردی ضعیف و به امور مملکت بی توجه بود.
در زمان او ضعف و پریشانی دولت صفوی و نظامیان افزونی گرفت.
در این ایام افغانان غلجایی قندهار که از این ضعف با خبر بودند و سیطره حاکمان صفوی شیعه را در قندهار خوش نمیداشتند به ایران حمله کردند و با تصرف اصفهان در سال ۱۱۳۵ق به حیات این دولت پایان دادند.
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان)
ابکان هم زمان با شکل گیری دولت صفوی از ضعف بازماندگان تیموری استفاده کردند، قلمرو آنها را به چنگ آوردند و در ماوراء النهر قدرتی فراهم کردند و طبیعی بود که در همسایگی ایران ناگزیر مناسباتی با ایران داشته باشند.
این ازبکان به لحاظ خلق و خوی صحراگردی و ویژگی تحرک پذیری نظام قبیله ای که بر محیط زندگی آنان حاکم بود گاهی وارد قلمرو صفویان می شدند و برخوردهایی بین آنها و دولت صفوی صورت می گرفت.
مهم این است که صفویان عمدتاً از موضع قدرت با آنها برخورد می کردند و پیروز این میدان صفویان بودند.
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان)
اما در پشت پرده مناسبات خصمانه باید مناسبات دوستانه را هم لحاظ کرد، به ویژه اینکه ماوراء النهر، قلمرو ازبکان، کانون مهم فرهنگ و تمدن و ادب ایران بود.
سفیران ایرانی و ازبک همواره در رفت و آمد بودند و به حکم مسلمانی، برای تشرّف به حج، نیازمند عبور از قلمرو صفویان بودند و این خود مناسبات دوستانه ای را طلب می کرد.
صفویان معمولاً راه حج را برای آنان باز می گذاشتند و از آنها استقبال هم می کردند.
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان)
صفویان با عثمانیها مناسباتی آمیخته به جنگ و صلح داشتند و معاهدات صلح آمیز متعددی میان طرفین منعقد گردید.
صلح برای طرفین به دلیل گرفتاریهای متعددشان حائز اهمیت بود؛ به ویژه برای عثمانیها که مشغول مسائل بخش اروپایی خود و مبارزه برای توسعه ارضی بودند.
بیشتر پژوهشگران مناسبات ایران و عثمانی را از دریچه تحولات مذهبی نگاه می کنند، حال اینکه در این دوره مذهب و منازعات مذهبی فقط یکی از عوامل تأثیر گذار در مناسبات خارجی بوده است.
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان)
مهم ترین برخورد ایران و عثمانی جنگ چالدران بود که شاه اسماعیل شکست خورد و تبریز، پایتخت صفویان، به تصرف عثمانی درآمد.
سلطان سلیم مردم تبریز را اذیت نکرد و جنایتی مرتکب نشد بلکه از روی مروت و عدالت با مردم تبریز رفتار کرد و بزرگان و کدخدایان را اکرام داشت.
بر اساس نخستین پیمان صلح که میان ایران و عثمانی در سال 962ق منعقد گردید و به معاهده صلح آماسیه معروف شد، آذربایجان غربی و بخشی از کردستان و بین النهرین و بخش شمالی گرجستان به دولت عثمانی واگذار گردید.
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان)
در مقابل، ارمنستان، اردهان، کارتیل، کاخت و آذربایجان شرقی به ایران تعلق گرفت.
سرحدات مشخص گردید و مسلمانان، که از رفت و آمد سپاهیان دو طرف در عذاب بودند، راحت شدند.
شاه عباس اول که وارث کشوری با اوضاع بحرانی شده بود چاره ای جز انعقاد معاهده صلح استانبول در سال 998ق و واگذای منطقی به عثمانی نداشت.
بعدها او توانست با تجدید قوا و سامان دهی امور داخلی و تشکیل ارتش منظم این مناطق را از عثمانیها باز پس گیرد و در سال 16-1015ق موفق شد آخرین سرباز عثمانی را از سرزمین ایران، که طبق معاهده آماسیه مشخص شده بود، بیرون براند.
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان)
لذا شاه عباس این بار از موضع قدرت معاهده دوم استانبول را با عثمانیها امضا کرد و مناطقی را که قبلاً به آنها واگذار کرده بود، پس گرفت.
در زمان شاه صفی الدین، عثمانیها بغداد را تصرف کردند و شاه صفی معاهده قصر شیرین (زهاب) را در سال 1049ق با عثمانیها منعقد کرد که طبق آن بغداد و بصره و بخشی از کردستان غربی به عثمانی واگذار شد و در مقابل آذربایجان شرقی و روانداز و ارمنستان و گرجستان به ایران داده شد.
این عهدنامه آثار مهمی در تاریخ ایران دارد و نقطه عطفی در روابط ایران و عثمانی به شمار می رود؛ زیرا به موجب آن، تکلیف سرزمینهایی که موجب اختلاف دو کشور بود تعیین شد و صلح میان ایران و عثمانی به مدت یک قرن تأمین گردید.
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان)
این معاهده پس از سقوط دولت صفوی نقض گردید و عثمانیها غرب ایران را اشغال کردند.
مناسبات ایران و عثمانی سراسر با دشمنی همراه نبوده و معاهدات دوستانه و رفت و آمدهای سفیران و بازرگانان به قلمرو یکدیگر کم نبوده است.
عوامل دخیل در مناسبات ایران و عثمانی:
عوامل سیاسی
تحریکات مرزی قبایل
مشخص نبودن سرحدات
توسعه طلبیهای عثمانی
مناسبات با همسایگان (ازبکان، عثمانیها و گورکانیان
اختلاف صفویان با گورکانیان کمتر از اختلاف با ازبکان و عثمانیها بود؛ چون مرز مشترک آنها کمتر بود و صرف نظر از مسئله قندهار، که مورد نزاع بود، اختلاف منافع چندانی با هم نداشتند.

صفویان با گورکانیان مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی فراوانی داشتند.
مناسبات با کشورهای اروپایی
پرتغالیها در سال 912ق به فرماندهی آلبوکرک به جزیره هرمز در خلیج فارس رسیدند و به اهمیت راهبردی و تجارتی آن پی بردند.
پرتغالیها جزیره را تصرف کردند و حاکم آنجا را خراج گذار خود ساختند.
آلبوکرک بار دیگر در 920ق از هند به هرمز آمد و جایگاه خویش را مستحکم کرد.
شاه که فاقد نیروی دریایی بود و تازه شکست چالدران را تحمل کرده بود، ناگزیر تصرف هرمز را به منزله عملی انجام شده پذیرفت.
مناسبات با کشورهای اروپایی
شاه اسماعیل، که ناچار به استیلای پرتغالیها تن داده بود، درصدد برآمد از آن دولت علیه عثمانی استفاده کند.
پرتغالیها به پیشنهاد شاه اسماعیل پاسخ مثبت دادند و قراردادی در این زمینه منعقد گردید مبنی بر اینکه پرتغال، ایران را علیه عثمانی یاری کند و ایران هم از هرمز چشم بپوشد.
مرگ آلبوکرک مانع از اجرای کامل این قرارداد شد.
تنها نتیجه مثبت قرارداد ایران و پرتغال این بود که ایرانیها به کار بردن سلاحهای آتشین را از پرتغالیها آموختند و در دوران جنگهای بیست ساله زمان شاه تهماسب با عثمانی، پرتغالیها مقداری تقنگ و وسایل جنگی جدید به ایرانیان دادند.
مناسبات با کشورهای اروپایی
در سال 1006ق دو ماجراجوی انگلیسی به نامهای سر آنتونی شرلی و سر رابرت شرلی به دربار شاه عباس اول آمدند.
شاه عباس سال بعد سر آنتونی شرلی را با نامه های دوستی برای پاپ و پادشاهان مختلف اروپا به شرح ذیل اعزام کرد:
رودلف دوم، امپراتور روم مقدس و پادشاه بوهمیا
فیلیپ سوم، پادشاه اسپانیا
پادشاه اسکاتلند
پادشاه لهستان
ملکه انگلیس
حاکم ونیز
دوک بزرگ توسکانی
مناسبات با کشورهای اروپایی
انگلیسیها، افزون بر مسیر شمالی ورود به ایران، راه زمینی جنوب ایرن را نیز آزمودند و جان نیوبری، بازرگان انگلیسی، نخستین کسی بود که به هرمز رسید و پس از بازگشت، بازرگانان انگلیسی را به تجارت با ایران تشویق کرد.

بازرگانان کمپانی لوانت تصمیم گرفتند از راه زمینی سوریه و بین النهرین تجارت با ایران و هند را توسعه دهند، اما ونیزیها و پرتغالیها برای آنان مشکلاتی فراهم آوردند.
در سال 1024ق کمپانی هند شرقی انگلیس آرام آرام در بازار ایران رخنه کرد.
مناسبات با کشورهای اروپایی
صاحبان این کمپانی پارچه های خود را به ایران آوردند، تجارتخانه هایی در شیراز و اصفهان دایر کردند و امتیازاتی از شاه عباس گرفتند.
شاه عباس قصد داشت با دادن این امتیازات هم تجارت را رونق بخشد و هم از نیروی دریایی انگلیس علیه پرتغال استفاده کند.
امامقلی خان به کمک انگلیسیها هرمز را از دست پرتغالیها گرفت و برتری پرتغالیها در خلیج فارس پایان یافت.
گر چه انگلیسیها، پرتغالیها را از برتری دریایی خلیج فارس به زیر کشیدند، چندی نگذشت که هلندیها به رقابت با انگلیسیها پرداختند.
مناسبات با کشورهای اروپایی
پس از مرگ شاه عباس در ۱٠۳٨ق، هلندیها هم امتیازات تجاری به دست آوردند و به شاه عباس دوم فشار آوردند تا جوازی برای خرید ابریشم به آنها بدهد و بدین سان انحصار شاه را در تجارت ابریشم، که شاه عباس اول برقرار کرده بود، عملاً شکستند.
در سال ۱٠٤٧ق فرانسه در صحنه ظاهر شد و هیئتهای تبلیغی کاپوسن هم در ایران فعال شدند و مراکزی در اصفهان برای خود دایر کردند و بعداً امتیازات تجاری، شبیه آنچه به انگلیسیها و هلندیها داده شده بود، دریافت کردند.
مناسبات با کشورهای اروپایی
ولیسنکی، در واپسین ایام عمر دولت صفوی، ضعف مفرط و سقوط قریب الوقوع دولت صفوی را به دولت متبوع خود گزارش داد و این امر پطر کبیر را به مداخله در امور ایران برانگیخت.
دولت صفویه سقوط کرد و روسها بخشهایی از ایران را اشغال کردند و انگلیسیها هم که از مدتها پیش در ایران مشغول فعالیت بودند بر تحرکات خود افزودند.
این دو کشور، از سقوط صفویه به بعد، دو رقیبی بودند که بر دامنه فعالیتها و مداخلات خود در ایران افزودند.
مناسبات با کشورهای اروپایی
در این دوره زمامداران ایران به ویژه در عصر شاه اسماعیل، شاه تهماسب و شاه عباس اول تمامی نیروی خود را برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور در برابر مهاجمان بیگانه به کار گرفتند و عمدتاً هم موفق بودند.
صفویان چه از طریق جنگ و اعمال راه کارهای دفاعی و چه با دیپلماسی و معاهدات صلح افزون بر دو قرن مقتدرانه از مرزهای سیاسی و هویت ملی خود دفاع کردند.
روابط صفویان با کشورهای اروپایی نیز اصولاً بر اساس احترام متقابل و به منظور مبادلات تجاری بود و با اینکه در این امر بین دول مزبور، مخصوصاً انگلستان، هلند و فرانسه، رقابت وجود داشت، هیچ کدام سعی در اعمال نفوذ و رخنه سیاسی در ایران نکردند.
فرهنگ و تمدن
۱- رسمی شدن تشیع و پیامدهای آن:
در سده چهارم هجری، آل بویه موفق شد تا حدی آرزوی تشیع را مبنی بر نیل به قدرت سیاسی برآورده سازد.
آل بویه شیعه مذهب بر بخش هایی از ایران دست یافت و تا بغداد هم سلطه خود را گسترش داد و مدتی قدرت سیاسی - مذهبی خلفا را تحت الشعاع اقتدار خود قرار داد.
اما دولت آنان زودگذر بود و با ورود ترکمانان سنی مذهب سلجوقی قدرت آل بویه افول کرد و شیعیان همچنان در حاشیه بودند تا دستگاه خلافت اسماعیلیان در سال ۶۵٤ق و خلافت بغداد درسال ۶۵۶ق سقوط کرد.
فرهنگ و تمدن
این امر، همراه با تسامح مذهبی مغولان، راه را برای فعالیتهای شیعیان باز کرد، بحدی که ایلخانان مغول هم، مانند غازان و اولجایتو به تشیع تمایل نشان دادند.
در پایان عصر ایلخانان تشکیل سلسله سربداران در شرق ایران و شکل گیری دولت شیعی قراقوینلوها در شمال غربی ایران و وجود خاندانهای شیعی همچون مرعشیان طبرستان، سادات آل کیا درگیلان، مشعشعیان در خوزستان حکایت از گسترش تشیع در ایران دارد.
شاه اسماعیل درباره رسمی کردن تشیع با امرا و علمای شیعه به مشورت پرداخت و با در نظر داشتن اکثریت جمعیت سنی شهر (از دویست تا سیصد هزار مردم شهر، دو سوم سنی بودند) اظهار داشت: «می ترسیم مردم بگویند ما پادشاه شیعه نمی خواهیم و در آن صورت چه باید کرد.»
فرهنگ و تمدن
برای گسترش تشیع در جامعه، آموزش و استقرار احکام شیعی، و تمشیت امور بر مبنای فقه شیعه می بایست اقدامهایی صورت گیرد اما خلأهایی هم وجود داشت: شاه اسماعیل و نزدیکان او چندان با احکام و فقه شیعه آشنایی نداشتند و در جامعه هم کسانی که به احکام شیعه آشنا باشند اندک بودند و آثار چندانی هم درباره احکام و فقه شیعه در ایران وجود نداشت.
لذا شاه اسماعیل و شاه تهماسب دست به دامان علمای شیعی جبل عامل و بحرین شدند و از آنان دعوت کردند که به ایران بیایند.
در دوره شاه اسماعیل علمایی چون محقق کرکی به ایران آمده بودند ولی این موضوع در دوره شاه تهماسب اول جدی تر مطرح شد و به صورت یکی از سیاست های اساسی دولت در آمد.
فرهنگ و تمدن
در سایه همین سیاست صفویان بود که گروهی از علمای دینی جبل عامل به ایران آمدند و طبعاً بر اوضاع و احوال فرهنگی، دینی و سیاسی جامعه عصر صفوی تأثیر گذاشتند.
در زمان شاه عباس اول، اقتدار سیاسی وی قدرت مذهبی را تحت الشعاع قرار داده بود و او با سیاست های ویژه خود سعی در کنترل قدرت عالمان و فقیهان داشت.
اما پس از شاه عباس بار دیگر به دامنه اقتدار و نفوذ علما افزوده شد و در واپسین روزگاران حکومت صفویان نیز علامه محمد باقر مجلسی، یکی از با نفوذ ترین علمای عصر صفوی که در عهد سلیمان و حسین صفوی شیخ الاسلام اصفهان بود، در حکم نایب امام غایب، شاه سلطان حسین صفوی را نایب خود قرار داد و به نام وی خطبه خواند.
فرهنگ و تمدن
1. یکی از مسائلی که علمای جبل عامل به آن پرداختند نماز جمعه بود.
بسیاری از فقیهان جبل عاملی کوشیدند تا در بحث و عمل، ضرورت انجام آن را توجیه و تبیین کنند و آن را بر پا دارند.
بر پایی نماز جمعه می توانست در مشروع نشان دادن دولت صفوی مؤثر با شد.
علمای جبل عاملی با انتقال افکار و دانش خود در زمینه های گوناگون نسلی از فقیهان ایرانی را تربیت کردند که بعدها امور سیاسی دولت صفوی را به دست گرفتند.
تلاش آنان برای مشروعیت بخشیدن به دولت صفوی بسیار مؤثر واقع شد.
فرهنگ و تمدن
این علما از سویی توانستند فقه شیعه را در ابعاد سیاسی و حکومتی آن غنا بخشند و از سوی دیگر به حکومت صفویه به مثابه حکومتی شیعه یاری رسانند تا در نظر مردم به منزله حکومتی مشروع پذیرفته شود.
نقش علمای جبل عامل را در گسترش تشیع نباید نادیده گرفت.
آنها با تعلیم و تربیت و نگارش کتاب و رساله به این امر کمک کردند و موجبات رشد و گسترش شیعه را پدید آوردند.
علمای دینی در برابر فعالیت مبلغان مسیحی در ایران بی تفاوت نبودند و ردیه هایی بر آرا و افکار آنان نوشتند، همچنین با گرایش های افراطی صوفیان مبارزه کردند.
فرهنگ و تمدن
2. ادبیات
ادوارد براون، از نخستین پژوهندگان تاریخ ادبیات ایران، بر این باور است که در دوره صفویه بسیاری از شاعران این دوره به هند نزد گورکانیان رفتند و سبک هندی را پدید آوردند و پس از تحصیل مال و منال به ایران باز گشتند و این نشان می دهد که در ایران مشوق وجود نداشته است، نه اینکه قریحه شاعری از بین رفته است.
ادوارد براون این مسئله را با علامه محمد قزوینی در میان گذاشت و او هم با براون هم عقیده بود که در عصر صفوی شعر بر پایه سستی افتاده بود.
قزوینی برای اثبات این ادعای خود دلیل هایی ارائه کرد مبنی بر اینکه وحدت مذهبی ایران و ترویج مکتب تشیع که مخالف ادبیات، شعر، تصوف و عرفان بود و حمایت نکردن شاهان صفوی در رکود بازار شعر و شاعری تأثیر داشته است.
فرهنگ و تمدن
2. تاریخ نگاری
همان نگرش منفی درباره نظم و نثر دوره صفویه درباره تاریخ نگاری این دوره هم کم و بیش وجود دارد.
به ویژه ادوارد براون اظهار داشت: « این تاریخ ها تاریخ ملت ایران محسوب نمی شود بلکه اغلب سرگذشت سلاطین و شاهزادگان و امرای خارجی است که پی در پی بر اهل ایران جابرانه سلطنت کرده و در میدان غارتگری از یکدیگر گوی سبقت ربودند و یادنامه خستگی آور خونریزی ها و چپاول و تطاول هایی است که به زحمت می توان یک موضوع عمومی گرانبها از آنها استخراج کرد».
فرهنگ و تمدن
3. مدرسه و علوم
در سایه فعالیت علما در مدارس دینی و یاری شاهان صفوی طبیعی بود که دانش های مذهبی شیعی رشد کند.
تفسیر قرآن، علم حدیث، فقه و اصول و علم کلام به اوج گسترش خود رسیدند و آثار ارزشمند و متعددی در این رشته ها تدوین و تألیف گردید و شاگردان بسیاری پرورش یافتند.
در این دوره هم مانند دوره های دیگر، پزشکی اهمیت داشت و حکیم باشی مقام مهمی در دربار بود.
قانون ابن سینا همچنان تدریس می شد و شرح های متعددی به فارسی بر آن کتاب نوشته شد.
فیزیولوژی هنوز بر پایه اخلاط چهار گانه پزشکی قدیم قرار داشت و تجویز فصد و مسهل هنوز اشکال عمده درمان بودند.
فرهنگ و تمدن
3. مدرسه و علوم
در این دوره پزشکان خون می گرفتند، جراحی گوناگون انجام می دادند و در هوشبری از مواد مخدر استفاده می کردند.
بیمارستان و داروخانه های مرتبی به وجود آمد و در داروسازی، علمی که ایرانیان همواره در آن برتری داشتند پیشرفتی حاصل شد.
فرهنگ و تمدن
3- مدرسه و علوم
در دوره صفویان نوشتن داستان رواج و اونق گرفت و داستان های مهمی پدید آمدند.
از آثار چشمگیر این دوره در قلمرو تاریخ ادبی، تذکره های شعر است که تعداد قابل توجهی به رشته تحریر در آمده است.
فرهنگ نامه نویسی هم در این دوره رونق یافت.
فرهنگ و تمدن
4. هنر و معماری
در دوره صفوی هنر و معماری نیز از لحاظ کمی و کیفی توسعه و تحول پیدا کرد.
اصفهان مجموعه معماری عصر صفوی است و عبارت «اصفهان نصف جهان» بیانگر همین توسعه و تحول معماری است.
این دگرگونی مرهون کوشش های شاه عباس اول است و در همین دوره است که معماری به روزگار طلایی خود رسید.
شاه اسماعیل و شاه تهماسب اول هر کدام بناهایی ایجاد کردند، اما اثر چشمگیری از زمان آنها باقی نمانده است.
شاه تهماسب اول که متوجه آسیب پذیری تبریز در برابر حملات عثمانی ها بود، پایتخت را به قزوین منتقل کرد.
فرهنگ و تمدن
4. هنر و معماری
شاه عباس اول پایتخت را در سال ۱٠٠۶ق از قزوین به اصفهان برد.
اصفهان در مرکز ایران بود و شاه عباس از آنجا می توانست سریع تر به دفع ازبکان و نیز اعمال سلطه بر خلیج فارس بپردازد.
زاینده رود و جلگه های وسیع اطراف این رودخانه چشم انداز روشنی برای توسعه اقتصادی، معماری و شهرسازی بود.
جلوس شاه عباس بر تخت سلطنت وضع نامطلوب معماری ایران را، که یک سده در رکود بود، دگرگون کرد.
تحرکی که شاه عباس در حوزه معماری ایجاد کرد تا پایان عصر صفوی تداوم یافت.
فرهنگ و تمدن
4. هنر و معماری
نوآوری شهرسازی شاه عباس در جسارت خیال و مقیاس عظیم طرح بود، که مشتمل بود بر بنای پایتختی بزرگ با خیابان ها، قصرها، دیوان خانه ها، مساجد و مدارس، بازارها، حمام ها، قلعه ها و باغ ها.
چهار باغ و میدان عظیم نقش جهان دو جلوه از طرح های عمرانی شاه عباس در اصفهان هستند.
طرح های عمرانی شاه عباس در اصفهان مستلزم خراب کردن اصفهان قدیم نبود و شهر جدید از جایی آغاز می شد که شهر قدیم پایان یافته بود.
فرهنگ و تمدن
4. هنر و معماری
معماری عصر صفوی در اصفهان و در بناهای مشهور عصر شاه عباس اول خلاصه نمی شود.
بناهای متعددی در دوره های مختلف و در شهر های متعدد بنا گردید.
پل ها، حمام ها، کاروانسراها، مدارس، مساجد، بقاع و دیگر بناها در ایران در عصر صفوی حکایت از شکوه و هنر معماری این دوره دارد
فرهنگ و تمدن
5. قالیبافی و صنعت نساجی
گرچه قالیبافی در ایران ریشه ای کهن دارد، این صفویان بودند که آن را از سطح یک صناعت روستایی به فعالیتی در سطح کشور ارتقا دادند و به صورت بخش مهمی از اقتصاد کشور در آوردند.
زیبا ترین قالی های ایران از آن دوره صفوی است.
این امر دو عامل دارد: اول اینکه این شاخه از هنرهای ایران در این ایام بیشتر از گذشته به اوج ترقی خود رسید، دوم اینکه از قالی های دوره تیموری که تکامل آنها بر پایه تکامل نگارگری ایران بود، چیزی باقی نمانده تا درباره آنها داوری شود، حال آنکه قالی ها و پارچه های باقی مانده از دوره صفوی نشان دهنده مراحل پیشرفته فنی و تحولات زیبایی شناختی آنها است.
فرهنگ و تمدن
5. قالیبافی و صنعت نساجی
افزون بر قالیبافی، دوره صفوی نقطه اوج نساجی هم هست.
استفاده ماهرانه ای از بافت های پیچیده، ترکیب رنگ های درخشان در طرح های رنگارنگ، نوآوری ظاهراً پایان ناپذیر در استفاده از نقش های اسلیمی و گلدار برای تزیین، ایرانیان را قادر ساخت منسوجاتی تولید کنند که از غنا و تنوع منحصر به فردی برخوردار بود.
در عصر شاه عباس اول تولید و صدور ابریشم ترقی زیادی کرده بود.
شاردن در این زمینه می نویسد:« کالای عمده تجارتی ایران ابریشم است ».
فرهنگ و تمدن
6. سفالگری
کوزه گری ایران تأثیر فراوانی بر کوزه گری، هم در شرق و هم در غرب نهاده است.
کوزه گری ایران در عصر سلجوقیان و مغول به اوج خود رسید، کارهای کوزه گران صفوی کیفیت بالایی داشت و خشت های سفالین آنها بی نظیر بود.
معادل فارسی برای خشت لعاب دار، کاشی است که از نام شهر کاشان گرفته شده و این شهر از اوایل دوران اسلامی مرکز صنعت سفال سازی بوده است.
در زمان صفویه اصفهان و مشهد نیز مراکز عمده این صنعت شده بودند و رنسانسی در هنر سفال سازی در راه بود.
کوزه گران صفوی به تقلید کورکورانه از سبک های دوران قبل نپرداختند، بلکه انواع جدید از محصولات سفالین را تکامل دادند و قوه تخیل و نوآوری خود را به کار انداختند.
فرهنگ و تمدن
7. تأثیر اروپاییان در ایران ( گسترش هنرهای ظریف )
منابع اروپایی از دوران آغاز صفویه از هیچ خارجی مسیحی در دربار ایران نام نمی بردند.
در دوره شاه تهماسب به ندرت چنین تماس هایی وجود داشته است، زیرا تحقیر مسیحیان در نزد او بسیار مشهود بود.
نخستین بار در آغاز سلطنت شاه عباس اول است که به سبب اجرای سیاست آزاد اندیشی وی و علاقه به حضور اروپاییان در دربار خود، به مسیحیان در مناصب و مشاغل ایرانی بر می خوریم.
از این رو مردانی بودند که به خدمت در آمدند و هنرهای ظریف را گسرش دادند و برای شاه آداب و رسوم اروپایی را متداول کردند.
فرهنگ و تمدن
7. تأثیر اروپاییان در ایران ( گسترش هنرهای ظریف )
شاه معمولاً از دانش خارجیان استفاده می کرد، خارجیان در حکم مترجم و راهنمای مسافران در خدمت شاه بودند و حتی شاهان صفوی از آنها به جای سفیر استفاده می کردند.
از برترین گروهی که در میان هنرمندان هنرهای دستی اروپا در دربار ایران بودند، می توان از نقاشان نام برد.
نقاشان اروپایی مزایای زیادی از شاهان ایران به دست می آوردند.
ساعت سازی یکی از هنرهای غربی مورد توجه در عصر صفوی بوده است.
فرهنگ و تمدن
8. تسلیحات نظامی
جنگ چالدران اولین برخورد جدی دولت نوپای صفوی با امپراتوری عظیم و مقتدر عثمانی بود که عثمانی ها به سبب برخورداری از سلاح آتشین و توپخانه سنگین بر صفویان غلبه کردند.
راجر سیوری بر این باور است که صفویان از آن رو از سلاح های آتشین در چالدران بهره نبردند که این کار دلخواه آنان نبود، نه اینکه این سلاح ها تا آن هنگام در ایران معمول نشده یا ایشان با این جنگ افزارها نا آشنا بودند.
شواهد بسیاری، هم در منابع اروپایی و هم در منابع ایرانی هست که ایرانیان مدت ها پیش از روزگار شاه عباس اول با بهره گیری از توپخانه آشنا، و قشون ایرانی مجهز به تپانچه بودند.
فرهنگ و تمدن
8. تسلیحات نظامی
تا پیش از روی کار آمدن شاه عباس و تشکیل ارتش نوین و منظم ستون فقرات سپاه ایران قشون قزلباش بود که متشکل از ترکمانان بود.
این مردان، که در اصل سواره نظام بودند، زرههای سبک به تن می کردند و مسلح به تیر و کمان، تیغ و خنجر و گاه تبرزین بودند.
قزلباشان انسجام صنفی محکمی داشتند و نیروی جنگی سهمناکی را تشکیل می دادند که حتی نزد عثمانیان محترم بود و توانایی آن را اروپاییان نیز می دانستند زیرا برخورد با آنان را تجربه کرده بودند.
ضرورت تحول در ساختار ارتش پس از جنگ چالدران کاملاً آشکار گردید و از این به بعد شاهان صفوی درصدد بر آمدند برای حفظ موجودیت خود در منطقه با تسلیحات روز خود را مجهز سازند.
فرهنگ و تمدن
8. تسلیحات نظامی
شاه تهماسب اول، با انتخاب زبده ترین جوانان کشور، هنگ پاسداران دائمی شاهی را مرکب از پنج هزار تن که به آنها قورچی می گفتند، به صورت هسته اصلی ارتش کوچکی در آورد.
در زمان شاه تهماسب تعداد نفرات ارتش به شصت هزار سوار می رسید.
همچنین شواهد موجود نشان می دهد که پرتغالیان در ساختن اسلحه تهماسب را کمک کردند.
به هر حال در این دو


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:اقتدار دوباره تمدن اسلامی, :: 10:55 :: توسط : حسن خیری

برای رکود تمدن اسلامی عوامل و علل  متعددی ذکر شده است . از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد

 

برای رکود تمدن اسلامی عوامل و علل  متعددی ذکر شده است . از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف: استبداد

ب: دنیا گرایی

ج : تحجر

د: عقل گریزی

 

الف: استبداد

استبداد به معنی آن است که در کاری که نیاز به مشورت دارد به رأی خود عمل نماییم.

نتایج استبداد:

 از بین رفتن قانون، حقوق فردی و اجتماعی ودر یک کلام بی حقوقی مطلق در جامعه است .

از میان رفتن فردیت افراد: یکی از عوامل مهم رکود تمدن اسلامی استبداد لجام گسیخته دوره های اموی و عباسی و شرایطی بود که کمتر امکانی برای ابراز فردیت افراد متصور بود این شرایط به رکود فرهنگی، علمی و اجتماعی ودر نهایت رکود تمدن انجامید.

 

 

 

ب: دنیا گرایی

دومین عامل رکود تمدن اسلامی را می توان در دنیاگرایی حکومتها و دولتهای اموی و عباسی جستجو کرد.

ابن خلدون در نظریه معروفی 5 مرحله برای هر حکومت ذکر می کند:

1- پیروزی: این مرحله مربوط به پیدایش یک حکومت و نظام جدید سیاسی است. در این مرحله ساختاری های نظام قبلی برهم ریخته وهنوز ساختارهای جدید شکل نگرفته اند.

2- تثبیت: مرحله تثبیت شامل شرایطی است که حکومت پایه های خود را محکم نموده و ساختارهای خود را برقرار می نماید.

3-   دوران بهره گیری از قدرت:

این دوران که از آن به عنوان دوره تجمل، رونق اقتصادی وخود کامگی نیز یاد می شود ، شامل شرایطی است که در آن تن آسایی، بی تفاوتی نسبت به کار، رو آوردن به تجملات شکل می گیرد. در این مرحله حکومتها در شرایط بهره جویی از میوه قدرت قرار  می گیرند و روند تثبیت ، عملاً با کندی و حتی توقف مواجه می گردد.

4- دوران اوج:  در این مقطع با کند شدن روند تثبیت و استحکام پایه های حکومت و تمدن  نوعی دنیا گرایی، لذت جویی، تجمل بدون پشتوانه مادی شکل می گیرد وعملاً عصر غفلت  و ناتوانی در برابر تهدیدات خارجی آغاز می گردد. در چنین شرایطی حکومت ها روبه ضعف و رکود در تولیدات مادی و معنوی می روند و در سراشیبی غفلت می افتند.

5- دوران انحطاط وزوال: با فاصله گرفتن از میراث اولیه معنوی و اتمام پشتوانه های مادی  عملاً حکومتها در این مرحله وارد ضعف، زوال وانحطاط می شوند. این انحطاط نه تنها  حکومت که اساساً تمدن و فرهنگ را در بر می گیرد.

طی دوران های اموی و عباسی عملاً  شاهد شکل گیری همین روندها وبعضاً انحطاط زودرس هستیم. فضای دنیا گرایی عملاً  در این دوره مجال رشد توسعه  تمدن را نمی دهد  و بادنیا گرایی افراط گونه عملاً مسیر پیشرفت تمدن مسدود شد.

ج - تحجر:

تحجر به نوعی تفکر قالبی وجمود ذهنی گفته می شود. درواقع  فرد متحجر به کسی گفته می شود که مطلقاً حاضر به تغییر نگاه وعقیده خود نیست.

جریان های متحجر در دوره های مختلف تمدن اسلامی از جمله موانع پیشرفت این تمدن  و از اصلی ترین عوامل رکورد آن به شماره می­روند.

برخی از این جریانات را می­توان به شکل زیر طبقه بندی کرد:

خوارج:

خوارج  با شعار " کتاب خدا مارا بس است" نوعی دین خشک و متحجر که به نفعی عقل و خرد می پرداخت را ترویج می کردند و جایی  برای حکمت، تفکر وخردورزی باقی نگذاردند این گرایش که امروز نیز در میان برخی سلفی ها و هابیون به چشم می خورد. از جمله مهم ترین موانع پیشرفت تمدن اسلامی محسوب می شود.

-       اخباریون:

اخباریون به گرایشی گفته می شود که تنها به اخبارواحادیث توجه داشته وهمانند خوارج به تعطیل عقل و بسته شدن باب خردورزی و تفکر پرداختند. این گرایش نیز به نوبه خود همانند خوارج زمینه های رکود وایستایی تمدن و فرهنگ را درسرزمین های اسلامی در دوره های مختلف تاریخی فراهم آورد.

-       معطله:

گرایش دیگری که درایجاد زمینه های رکود فرهنگ وتمدن اسلامی نقشی مهم ایفا کرد گرایش معطله بود. معطله معتقد بودند آموزه های قرآن دست نیافتنی است در نتیجه تفکررا باید تعطیل کرد نتیجه طبیعی چنین تفکری بر جریان تمدن و فرهنگ  بسیار روشن است و ضربات مهمی از این ناحیه به پیشرفت فرهنگ وتمدن اسلامی وارد شد.   

-       عقل گریزی:

عنصر مشترک میان گرایش های مختلفی که به نوعی موانعی برای رشد وپیشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی بوجودآورند عنصر عقل گریزی بود.

در واقع خوارج، اخباریون ومعطله همگی به نوعی برناکارآمدی عقل ولزوم تکیه بر عناصری جز عقل وتفکر تاکید داشتند.

خلفای عباسی تا زمان متوکل به دلایل مختلف نسبت به فیلسوفان ودانشمندان اهمیت می دادند. با سرکارآمدن متوکل عباسی هر نوع مناظره و بحث در خصوص آراء و عقاید  ممنوع شد و مجازات سختی در پی داشت. افرادی نظیر احمد بن حنبل و غزالی بر این  گرایش صحه گذاشتند وحتی بحث تکفیر اهل عقل توسط غزالی مطرح گردید.

این گرایش ضربه مهمی بر پیشرفت فرهنگ وتمدن وارد آورد.

در کنار این عوامل درونی عواملی بیرونی نظیر جنگهای صلیبی و حمله مغول را  نیز می توان به عنوان عوامل رکود تمدن اسلامی مورد توجه قرار داد


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:علل انحطاط و رکود تمدن اسلامی, :: 10:52 :: توسط : حسن خیری

بر این اساس و با توجه به آرامش نسبی که پس دوران فتوح در سرزمینهای اسلامی حاکم شده بود، خلفا اقداماتی برای سر و سامان دادن به امور اداری صورت دادند. بسیاری از این اقدامات در زمان خلیفه دوم و بویژه با راهنمایی حضرت علی (علیه السلام)، صورت گرفت. از جمله این اقدامات بود:

    1. تقسیم سرزمین به واحدهای سیاسی کوچکتر و معین و تعیین فرماندار برای یک؛ 2. تعیین مساحت و اندازه‌گیری سرزمین، به ویژه نواحی حاصل‌خیز، برای برآورد تقریبی مقدار درآمد سالانه آنها؛ 3. وضع تقویمی جدید برای استفاده در زمینهای کشاورزی؛ 4. یکسان‌سازی مقیاسها، واحدهای وزن و حجم و مساحت؛ 5. یکسان‌سازی مسکوکات و رواج اوراق بهادار و البته عوامل متعددی از این دست.

    دیوان خراج یا استیفا: یکی از نخستین دیوانهای تشکیل شده در اسلام و یکی از مهمترین آنها به شمار می‌رود. وظیفه این دیوان سرپرستی بخش بزرگی از امور مالی سرزمینهای اسلامی بود. در این دیوان فهرستی وجود داشت که اموال و دارایی‌های سرزمین اسلامی در آن نوشته می‌شد. چگونگی گردآوری خراج از سرزمینها، حواله کردن آنها به مرکز خلافت، چگونگی تقسیم آن بین مسلمانان، و رتبه‌بندی مسلمانان برای تعیین خراج دریافتی از جمله وظایف این دیوان بود. با گسترش سرزمینهای اسلامی و آشنا شدن مسلمانان با روشهای اقتصادی دیگر، از جمله انواع روشهای بهره‌برداری از زمین، به مرور ایام وظایف دیوان خراج نیز گسترده‌تر و پیچیده‌تر می‌شد. در سرزمینهایی که این دیوان به نام دیوان استیفا نامیده می‌شد، سرپرست آن مستوفی، مستوفی خاصه یا مستوفی‌الممالک نام داشت. در ایران تا سده دوازده یعنی تا هنگام آشنا شدن ایرانیان با مبانی تمدن جدید و تغییر ساختار اداری کشور به تقلید از غرب، این نهاد وجود داشت و به کار خود ادامه می‌داد.

    دیوان برید: از جمله وظایف این دیوان خبر‌رسانی، انتقال فرمانها و اخبار از اطراف و اکناف سرزمین به مرکز خلافت و اعمالی از این دست بوده است. با توجه به اهمیت بسیار زیاد خبر‌دار شدن از اتفاقاتی که در اطراف و اکناف سرزمین روی می‌داد، به مرور زمان وظیفه خبر‌رسانی و در شکل رشد یافته‌تر و پیچیده‌تر وظیفه جاسوسی از نقاط مختلف بر عهده این دیوان نهاده شد. از دیگر سو، برای تسریع در امر خبر‌رسانی و آگاه شدن از اتفاقاتی که در اقصی نقاط سرزمین اسلامی می‌افتاد، خلافت اسلامی به طراحی و ساخت شبکه گسترده‌ای از راهها، و در عین حال، برپایی کاروانسراهایی در نقاط مختلف اقدام کرد. در هر کدام از این کاروانسراها همیشه تعدادی است تیزرو حاضر و آماده وجود داشت تا به محض رسیدن یک پیک از مسافتی دور به یکی از آنها، اسب او با اسب تازه نفسی تعویض شود و پیک بدون معطلی به راه خود ادامه دهد.

    دیوان انشاء: مهم‌ترین وظیفه این دیوان تنظیم و ارسال نامه‌های دولتی، به‌ویژه فرمانهای خلیفه مسلمین به سراسر نقاط قلمرو عالم اسلام بود.

    دیوان جِیش: این دیوان که به نام دیوان جُند نیز نامیده شده، در آغاز پیدایش، سرشماری و تهیه فهرستی از نام مردانی بود که در جنگهای صدر اسلام شرکت می‌کردند؛ تا با در دست داشتن آماری صحیح از آنها هزینه بیت‌المال مسلمین بررسی شده و میزان سهم هر یک از مردم از بیت‌المال روشن شود. به مرور زمان بر وظایف این دیوان نیز اضافه شد. سرپرستی امور لشکری مسلمین، تهیه انواع آمارها از تعداد جنگاوران، تعداد کشته‌شدگان، زخمیان و وظیفه وجوه پرداختی به هر کدام از جنگاوران از وظایف این دیوان بود و سرپرست این دیوان "ناظرالجیش" نامیده می‌شد.

    دیوان بیت‌المال: این دیوان در آغاز تنها محل خاصی برای نگه‌داری اموال منقولی بود که از محل خراج یا جزیه یا درآمدهای دیگر بدست می‌آمد و باید بین مسلمین تقسیم می‌شد. دیوان بیت‌المال درآمدها و مصارف مشخصی داشت. در یک تقسیم‌بندی کلی، درآمدهای این دیوان به سه دسته (فیء)، (غنیمت) و صدقه تقسیم می‌شد. مصارف آن نیز عبارت بود از تهیه نیازمندیهای مردم و بالا بردن سطح زندگی مسلمانان. در مراتب بعدی بیت‌المال به مصرف حقوق رزمندگان اسلام، تهیه اسلحه آنان، اداره زندگی فقرای مسلمان و آزادسازی اسیران مسلمان و مانند اینها می‌رسید.

برخی از دیوانهای کوچکتر و وظایف آنها عبارتند از:

    دیوان نفقات: بررسی هزینه‌ها و حسابهای مالی کارکنان دولت و برخی دیوانهای کوچکتر زیردستی خود.

    دیوان اقطاع: بررسی و نظارت بر اداره زمینهای حاصل‌خیزی بود که از سوی مرکز خلافت برای کشت و کار در اختیار افراد گذاشته شده است.

    دیوان عرض: تشکیلات این دیوان دفتری بود که مربوط به سپاهیان می‌شد و اسامی آنان در دفتری نوشته می‌شد تا در موقع لزوم از سرنوشت آنان آگاهی حاصل شود.

    دیوان العمائر یا دیوان‌الابنیه‌المعموره: وظیفه این دیوان بررسی عمر ساختمانها و بازسازی آنها و آبادان بودن همیشگی ساختمانهای شهر بود.

    دیوان مظالم: وظیفه این دیوان رسیدگی به شکایات و کیفر‌خواستهای طرح شده از سوی مردم و رئیس آن قاضی نام داشت.

 

2. خراج

    خراج همواره یکی از مهمترین منابع درآمد در سرزمینهای اسلامی و برای خلافت اسلامی بوده است. مسئله مهمی که بر سر چگونگی اخذ خراج از زمینهای ایران و دیگر زمینهایی که در جریان فتوحات به دست مسلمانان افتاده بود، وجود داشت و آن موضوع روشن شدن ماهیت شرعی چگونگی اخذ مالیات از این زمینها بود. بر اساس نظر پاره‌ای از فقهای صدر اسلام زمینهایی که در جریان فتوحات و به‌وسیله جنگ به دست نیروهای مسلمان افتاده بود، جزء غنیمت محسوب شده و باید بین لشکریان مسلمان تقسیم می‌شد. اما این موضوع مشکلات چندی را در پی داشت. از جمله اینکه لشکریان مسلمان را از پرداختن به امور لشکری و همراهی سپاه اسلام باز می‌داشت. بر این اساس در مرکز خلافت اسلامی در نهایت پس از تشکیل جلسات متعدد تصمیم گرفته شد که زمینهای ممالک مفتوحه در اختیار کسانی قرار گیرد که تا پیش از این بر روی آنها کار می‌کردند، گذاشته شود و در عوض سالانه مبلغی به عنوان مالیات زراعی یا خراج از آنها گرفته شود.

 

3. حِسبه

    برای به‌دست گرفتن مقام اجرای حِسبه، شرایط خاصی وضع شد و البته بحثهای فقهی عمیقی نیز برای تبیین این شرایط در گرفت. به طور کلی این شرایط را می‌توان به سه دسته 1.عادل بودن؛ 2.رسیدن به درجه اجتهاد؛ 3. مرد بودن تقسیم کرد. وظایف محتسب را می‌توان به این موارد کلی دسته‌بندی کرد:       1. نظارت بر بازارها و حِرَف؛ 2. نظارت بر اخلاق عمومی جامعه؛ 3. نظارت بر قیمت‌ها و ترازوها؛   4. نظارت بر اجرای عبادات مردم؛ 5. نظارت بر راهها و ساختمانها؛ 6. وظایف قضایی محدود مانند کم‌فروشی و حیله در فروش؛ 7. وظایف موردی و متفرقه.

    حِسبه به منزله نهادی نظارتی، مسئله باریک و بسیار حساسی نیز بوده است. بررسی جایگاه حِسبه در میان افراد و نقش نظارتی آن در شئون زندگی مردم، اگر چه آن را نهادی نظارتی معرفی می‌کند، اما نداشتن موقعیت اجرایی حِسبه را نیز باید بر آن افزود. محتسب فقط وظیفه نظارت بر اجرای قوانین اسلامی را داشته و در موقعیتی نبوده است که بتواند خطاکاران را تنبیه کند و به مجازات برساند.

    افرادی که در شهرهای مختلف عالم اسلام عهده‌دار مسئولیت حِسبه بوده‌اند، محتسب یا ولی حِسبه نامیده می‌شدند.

    آثار و کتابهایی که درباره این نهاد نوشته شده به دو دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته آثاری که جامعیت عام داشته و در کنار دیگر بحثهایی که درباره تشکیلات سرزمینهای اسلامی می‌شده، بخشی نیز به حِسبه اختصاص می‌یافته و در دسته دوم کتابهایی قرار دارند که به‌ویژه درباره حسبه نوشته شده است. از میان آثار دسته نخست می‌توان از کتابهای احکام‌السلطانیه نوشته ماوردی، و نیز احیاء علوم‌الدین غزالی، و از آثار دسته دوّم نیز می‌توان از کتاب محاکم القربه فی احکام‌الحسبه نوشته‌ عبدالرحمان شیزری و کتاب الحسبه فی الاسلام از ابن تیمیه یاد کرد.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:سازمان های اداری و اجتماعی تمدن اسلامی, :: 10:45 :: توسط : حسن خیری

ملتهای متمدن پيش از اسلام كم وبيش هنرهای زيبا داشته اند. يونانيان و روميان، مجسمه سازی، نمايش، موسيقی، نقاشی و مانند آنها را ميدانستند.

با نگاهی به آثار برجا ی مانده از مسلمانان، مانند جامع دمشق، جامع قاهره، جامع دهلی، جامع اصفهان و قصر الحمراء مسلم ی شود كه مسلمانان در اين راه ترقی بسياری كرده اند. همچنين در صنعت زرگری، نساجی و مانند آن از خود ذوق و سليقه بسياری نشان داده اند. فقط شماری از دانشمندان مغرب زمين بر اين باورند كه هنر نقاشی در اسلام، به علت محدود يت، پيشرفت چندانی نداشته است، در حالی كه اين نظريه درباره همه مسلمانان صادق نيست و مسلمانان، به ويژه ايرانيان، در اين بخش پيشرفتهای مهمی كرده اند. مسلما هنرهای اسلامی مربوط به سرزمينهايی است كه در قلمرو نفوذ گسترش اسلام واقع شده اند، وگرنه در سرزمين عربستان، پيش از اسلام، هنرهای محدودی وجود داشت كه چندان چشمگير نبود.

هنرهای اسلامی با ساختن مساجد آغاز شد . ساختمان مساجد اوليه بسيار ساده بود . اولين منبری كه در مصر ساخته شد، به علت بلندی مكان واعظ، به فرمان خليفه خراب شد و نخستين محرابی كه برای مشخص كردن جهت قبله ساخته شد به سبب شباهت با محراب كليسا با مخالفت مواجه شد . از طرف ديگر در مقايسه مساجد با كليساها، مسلمانان متوجه فقر تزئيناتی مساجد خود شدند . از اين رو، محراب ومنبر از نخستين چيزهايی بود كه مسلمانان در ساخت مساجد بر آن تأكيد كردند و به قدری در اين كار مهارت پيدا كردند كه زيبايی و شكوه فوق العاده ای در اين  زمينه آفريدند.

اين بناها در سده های اخير الهام بخش معماری غربی گرديدند . انتشار تصاوير معماری اسلامی در نيمه نخست قرن هجدهم، سبب آگاهي بيشتر غرب از اين نوع معماری شد . همچنين بناهای تاريخی هند اسلامی، همچون تاج محل، الهام بخش بسياري از هنرمندان و معماران انگليسی شد . از سوی ديگر، اسپانيا، با آن بناهاي چشمگيرچون كاخ الحمراء، نزديك ترين كشور به اروپا برای الگو گرفتن آنان از اين شيوه معماری بود . بسياري از ادبا و نجبای اروپايی و آمريكايی به اين كشورها سفر كردند و با انتشار شرح سفر خود به گسترش هنر و فرهنگ   اسلامی در غرب كمك كردند . تأثير معماری سنتی در غرب و به خصوص تأثير در شيوه خاورمآبی نقاشی غربی را در آثار دلاكروا و انگر می توان دريافت . علاوه بر كتابهای مربوط به هنر اسلامی و نقاشی هايی كه از نقاشان مسلمان به اروپا راه می يافت، برپايی نمايشگاههای بین المللی كه در نيمه دوم قرن نوزدهم بسيار متداول بود، از عوامل مهم انتشار دانش، هنرها و صنايع سرزمينهای اسلامی محسوب ميشود.

گسترش اسلام و تماس با ملل ديگر، از تعصبات نابجای مذهبی كاست. با وجود آنكه تساوی حقوق اجتماعی در دوره خلفا قانونی  بنی اميه كه ديوارهای آن زيبا و باشكوه نقاشی شده بود، حكايت از رايج بودن هنرهای زيبا در ميان طبقات ديگر داشت.

هنگامی كه خلفای عباسی پايتخت خود را از دمشق به بغداد انتقال دادند، صنايع دستی بسيار رواج داشت و تغيير پايتخت آشكارا تأثير و تسلط صنايع ايران را در صنايع اسلامي افزايش داد.
مسلمانان در هنرهای گوناگون، مانند معماری، مهندسی، حجاری، منبت كاری و نقاشی و نگارگری، استاد بودند؛ به گونه ای كه برخی از اين هنرها در برخی از كتب خطی آنان نيز ديده مي شود، اگرچه آثار نقاشی آنها به پاي نقاشيهای قرون وسطای اروپا نمی رسد. بايد گفت، با آنكه جهان اسلام از معماران بزرگ و فراوان بی بهره نبوده،ولی نقاشان و مجسمه سازان خوبی نداشته است.

گستره استعداد و هنر مسلمانان بسيار وسيع بود و در جاهايی كه سخت گيريهای مذهبی وجود نداشت، آنان استعدادهای درخشان و بی مانند خود را آشكار می كردند و در ساختن اشيا و ابزار آن چنان هنر به خرج می دادند و با نقش و نگار به آنها روح می بخشيدند كه اين اشيا بيشتر به موهبت الهی و طبيعی شبيه بود، به ويژه اگر با آيه ای از قرآن كريم يا يك بيت شعر مناسب يا جمله و ضرب المثلی شيرين همراه می شد. به همين علت، خوش نويسی از فخيم ترين اشكال هنری است كه از مسلمانان براي هنرهای زيبای اسلامی باقی مانده و اهميت فراوانی يافته است و نسخه های خطی قرآن مجيد و ديگر كتب خطی، گنجينه گران بهايی در زمينه خوش نويسی به شمار مي آيند. بدين گونه بود كه صنعتگران اروپايی با خطوط عربی اسلامی آشنايی پيدا كردند، و در حالي كه نمی توانستند آن را بخوانند، شبيه آن را مي نوشتند. سكه های طلايی پادشاه مرسيا در اوفا، كه در سالهای 96 - 757م زده شده و امروزه در گنجينه بريتانيا موجود است، شباهت بسياری به دينار مسلمانان داشته است و اين امر رواج سكه مسلمانان در اروپا را ثابت ميكند و در مبحث جغرافيا و بازرگانی در اين زمينه اسنادی آورده شده است.
همچنين، در گنجينه بريتانيا صليبی برنجي متعلق به قرن سوم هجری مربوط به امير سند وجود دارد كه درميانه آن کلمه <بسم الله > باخط كوفی نقش بسته شده است كه خود نمودار تأثير هنرهاي اسلامی در غرب به شمار مي آيد. پس از اين دوره كاربرد حروف عربی در صنايع دستی صنعتگران مسيحی به گونه ای محسوس بيشتر شد. از سوی ديگر، ميل به زيارت اماكن مقدس، علاقه مندی اروپاييان به اخذ علوم اسلامی و شوق بازرگانی و غير اينها، مردم اروپا را به سمت سرزمينهای اسلامی سوق داد و در بازگشت زمينه انتقال علوم و هنرهای اسلامی را به سرزمينهای اروپايی فراهم كرد.

از اشيايی كه دانش پژوهان اروپايی در اين سفرها از دارالعلمهای اسلامی به اروپا بردند اسطرلاب بود كه به قولی  از ساخته های يونان قديم بود كه بطلميوس، جغرافی دان اسكندريه، آن را ترقی داد و مسلمانان آن را تكميل كردند و در قرن دهم ميلادی به اروپا آوردند . مسلمانان اصولاً اسطرلاب را برای تعيين جهت قبله به كار می بردند و پيش از آن براي شناخت ساعات سعد و نحس و چگونگی ستاره بخت افراد به كار گرفته می شد.

ژربرت، كه در سال 999م به نام سيلوستر دوم، 21لوستر، 2سيلوستر دوم به مقام پاپی رسيد و مهارتش از بطلميوس هم بيشتر بود، اين مهارت را هنگامی كه در قرطبه اقامت داشت به دست آورد . برخي ساخت اسطرلابی را كه در اواخر قرن دهم ميلادی برای تعيين عرض جغرافيايی رم ساخته شد، و هنوز در شهر فلورانس موجود است، به پاپ سيلوستر دوم، 21لوستر، 2سيلوستر دوم نسبت می دهند.
كهن ترين اسطرلاب موجود كه در آكسفورد نگهداری می شود، در984م به دست پسران ابراهيم، اسطرلاب ساز اصفهانی، ساخته شد . اسطرلاب از وسايلی بوده كه برای تشخيص راههای دريايی تا قرن نوزدهم در مغرب زمين به كار برده می شد، تا آنكه اختراعات جديد جای آن را گرفت . اسطرلابهای ديگری در شهر تولدو موجود است كه آنها را استادان ايرانی، بين سالهای 1067و 1715م، ساخته اند.

از فلزكاريهای اوايل اسلام، جعبه ایی در كليسای ژرونا 22، در قرطبه، وجود دارد كه از چوب ساخته شده است و روی آن را با ورقه ای از نقره و شا خ وبرگهايی از اين فلز پوشانيده اند كه به حكام دوره دوم حكومت اموی ( 76- 961م) تعلق دارد. بر اساس نوشته های نويسندگان مصری، اشيای زرين و سيمينی كه خلفای فاطمی مصر در قاهره گردآوری كرده بودند و سربازان عثمانی در سال 1067م آنها را پراكندند، دليلی بر اهميت تجملات حيرت انگيز اين دوره است . ثروت و عظمت خلفای فاطمی را ناصرخسرو كه در1047م قصرهای آ نها را ديده است، چنين حکایت میکند: او از يازده اتاق پشت سرهم عبور كرده كه يكي از ديگری باشكوه تر بوده و پيش از ورود به اتاق  دوازدهم كه محل تخت سلطنتی بوده است، تابلوی بسيار زيبا و نفيسی از طلا ساخته شده بود كه منظره زيبايی را مجسم می كرد و اطراف آن اشعاری نوشته بودند و در برابر تخت كه سه پلكان نقر ه ای داشت، شبكه طلايی عجيب قرار گرفته بود.

گذشته از اينها مقريزی، صورت اثاثيه و اسبابهايی را كه از آغاز تا زمان او در قصرهای خلفا انباشته شده بود، تنظيم كرد و چنانچه آنها را در نظر بياوريم به اهميت اين تجملات فوق العاده درباری، كه صنعتگران ساخته بودند،پی می  بريم.

از آثار طلا و نقر ه كاريهای اوايل اسلام چيزی باقی نمانده و تنها در اين زمينه می توان ظروف برنجی، مسی و مفرغی متعلق به ثروتمندان را بررسي كرد . مجسمه ای مفرغی كه نيمی از آن شير و نيم ديگرش عقاب است، در شهر پيزا وجود دارد، تصويری مانند آن را بر سقاخانه ها و ظروف نوشيدن آب می بينيم، پس از مسلمانان اروپاييان نيز اشيائی شبيه آن را ساخته اند.

صنعتگران اسلامی غير از طرحهای برجسته، نقش ونگارهای زرين و سيمين را در زيباسازی آلات فلزی به كار می بردند. در اواسط قرن دوازدهم، طلاكوبی و زر نشاندن در فلزات به اوج كمال رسيد . يكی از بهترين انواع آن ابريق برنجی است كه در گنجينه بريتانيا نگاهداری می شود و از جمله ای كه برگردن آن نوشته شده، روشن می شود كه متعلق به سال 1232م و ساخت موصل است و رابطه اين هنر را با ايرانيان و ارمنيها آشكار می كند.

حمله مغولان به شهرهای عراق، صنعتگران اين منطقه را پراكنده ساخت و موجب نفوذ اين صنعت در مصر شد.

در گنجينه بريتانيا، قلمدانی از برنج با نقوش طلا و نقره وجود دارد كه كار استاد محمود بغدادی است و در سال 1281م  ساخته شده، بر روی آن منطقة ا لبروج را چهار به چهار در سه دايره نقش كرده اند و در داخل آن دوايری رسم شده و در دايره مركزی صورت انسانی است كه مانند خورشيد، انواری را به اطراف پراكنده كرده است و در دايره های ديگر ماه، عطارد، زهره، مريخ، مشتری و زحل نشان داده می شوند.

از اشيای ديگر، طشتهايي متعلق به قرنهای سيزده و چهارده ميلادی است كه زمانی زينت بخش مجالس سلاطين و نجبا بود ه اند و نجبا و ثروتمندان در قصرهای خود از آنها نگهداری می كرده اند؛ مانند نمونه هايی از آنها كه در گنجينه ويكتوريا و آلبرت وجود دارد.

در پايان قرن چهاردهم ميلادی صنعت زرنشاندن در فلزات رو به افول نهاد و با حمله مغول به سوريه و چپاول دمشق در سال 1401م به دست لشكريان تيمور، مراكز بازرگانی از ميان رفت و تصرف مصر به وسيله عثمانيها، در سال 1317م، استادان آنجا را پراكنده كرد و از اين تاريخ به بعد اين گونه هنرها در مناطق جغرافيايی اصلی خود از رونق افتاد و سپس اروپا توجه بيشتری  به آنها مبذول كرد و در حقيقت در آنجا اين صنايع بار ديگر زنده شد.

در قرن پانزدهم ميلادی ايتاليای ها به واسطه تجارت با مشرق از اين صنايع در شهرهای ونيز و ورونا تقليد كردند .

همچنين دسته ای از صنعتگران ايرانی ساكن ونيز ساختن اشيای فلزی زيبا را آغاز كردند . يكی از آثار هنرمندان ايرانی ساكن ونيز سرپوشی است فلزكاری شده با طلا و نقره، متعلق به قرن شانزدهم، با امضای محمود الكردی . اكنون اين سرپوش در گنجينه بريتانيا قرار دارد. زركوبی و سيم نشانی فلزات، به دست صنعتگران اسلامی در قرون وسطا، مانند ميناكاری اروپاییها بوده است، با اين تفاوت كه اروپاييها، به جای تزئينات فلزات قيمتی، نقوش را با شيشه های رنگارنگ پر می كردند. مقريزی در وصف خزائن خلفای فاطمی مصر از صفحات زرين كه با رنگها ی گوناگون ميناكاری شده، نام می برد كه اكنون در گنجينه صنايع عرب در قاهره قرار دارد . اما مهم ترين نمونه ميناكاری اسلامی جامی است كه در گنجينه فرديناند در اينسبورگ وجود دارد و در وسط آن تصوير اسكندر كه با حيوانات عجيب محاصره شده طراحی شده است و در اطراف آن هم درختان نخل و صورتهای انسانی است كه سبك آن بيشتر مانند سبك روم شرقی است، ولي روی  آن كتيبه ای است كه نشان می دهد آن جام به يكی از اميران عراق تعلق دارد كه در اواسط قرن دوازدهم ميلادی حكومت می كرده است.
آثار باقی مانده از دوره های اسلامی نشان می دهد كه فلزكاران مسلمان به صنعت مينا كاری چندان توجه نمی كرده اند؛ اما از آغاز قرن نهم هجری، بار ديگر اين هنر در دنيای اسلامی احيا شد و در اسپانيا بخشهايی از شمشير را به زيبايي ميناكاري مي كردندهمچنين نوع ديگری از ميناكاری بر روي سفال، به سبب توجه فرمانروايان اسلامی، رونق پيدا كرد و سفال گران شايسته ای در مصر و خاور نزديك پيدا شدند كه دوباره اين صنعت را زنده كردند . در صنعت كاشی سازی، مصريها از زمانهای بسيار قديم با ساختن كاشيهای رنگی آبی متمايل به سبز آشنايی داشتند و كاشيهای رنگارنگ مانند آن در قصر داريوش هخامنشی در شوش، در حدود 500پيش از ميلاد، به كار برده شده است، ولي اين صنعت رواج چندانی نداشته است . پس از حمله اعراب، نفوذ مسلمانان سبب رواج دوباره اين صنعت شد.

آنچه مسلم است از تاريخ سفالگری اسلامی مدارك مستندی در دست نيست، ولی از كاوشهای انجام شده در ايران، عراق، سوريه و مصر چنين برداشت می شود كه ظروف سفالين به سرعت از اين مراكز به تمام قلمرو اسلامی پخش می شده است، اما مراكز اصلی آن هنوز به روشنی شناخته نشده است . پراكندگی اين ظروف در نقاط گوناگون جهان اسلام و نفوذ و آثارآن نشان دهنده تأثيرات متقابل اين صنعت و هنر بين چينی ها و مسلمانان و اروپاييان است .  برای نمونه پيداشدن بشقابی لعابی با رنگ آبی و شاخه خشخاشی بر زمينه سفيد، نقاشی شده در قرن نهم كه در خرابه های قصر خلفای عباسی پيدا شده است، نمونه ای از رنگ آميزی است كه امروزه در مغرب متداول است و اين گونه رنگ آميزی متعلق به مسلمانان بوده و بعدها نيز از جهان اسلام به چين برده شده است و چينی ها اين رنگ را آبی محمدی می خواندند و با آنكه تركيب اين گونه رنگ سفيد و آبی را چينی می خوانند، خودچينی ها آن را اسلامی می نامند.

هر چند مسلمانان برخی از طرحهای اين صنايع ظريف را از جاهای ديگری گرفته اند، ولی به اندازه ای ذوق و سليقه خود را در آن دخالت می دادند كه طرحی جديد به وجود می آوردند. اكنون در گنجينه متروپولتين نيويورك درِكوزه ای موجود است كه آن را، به علت اينكه مربوط به زرتشتيان ايران قديم بوده است، كوزه گبری می نامند و ازلعابهای زرد، سبز، ارغوانی و قهوه ای پوشيده شده و شباهتی با چينی های آن زمان دارد . نمونه هايی از اين صنايع با طرحهای قرنهای پنجم و ششم هجری، با خطوط كوفی، موجود است . كوزه گران ايتاليايی اين صنعت را به خوبی از استادان اسلامی آموختند و تقليد كردند.

مسلمانان در ساختن كوزه های لعابی مهارت بسيار داشتند و تعدادی از اين كوزه ها كه متعلق به قرن چهارم هجری است، در خاور نزديك، شمال افريقا و اسپانيا كشف شده كه نشان دهنده پراكندگی فراوان آن است . كوزه بزرگی در خرابه های فسطاط پيدا شده كه منسوب به خلفای فاطمی است و در گنجينه لوور نگهداری مي شود. همچنين در گنجينه لوور بشقابی است با نقش حيوان بالداری كه شاخه درختی جلوآن است و از خرابه های شهر قديمی ری به دست آمده كه در سال 1320م مغولها آن را خراب كردند . ری از مراكز بزرگ اين صنعت به شمار می آمده و نمونه های بسياری از اين هنر زيبا از آنجا به دست آمده است كه در گنجينه لوور نگهداری می شود.  نمونه جام داروی سفالين با رنگهای گوناگون، متعلق به سلطان آباد (اراك كنونی )، به رنگهای فيروزه ای، آبی سير و سياه در « البارلو » گنجينه ويكتوريا و آلبرت، متعلق به قرن سيزدهم و چهاردهم ميلادی، نگهداری مي شود كه در ايتاليا خوانده می شود و ممكن است از كلمه عربی البرّنيه، به معنی كوزه دارو، گرفته شده باشد . در قرن پانزدهم ميلادی، ايتاليای های داروفروش كوزه های بسياری مانند اين نمونه داشته اند كه پر از داروهايی بود كه از مشرق وارد می كردند. تجارت همين كوزه ها سبب شد كه ايتاليای ها به ساختن كوزه های دارويی، مانند مسلمانان، بپردازند .

ايتاليای ها ظروف دارويی را از والنسيا می آوردند، چون اين ناحيه مركز كوزه گران مسلمان در مغرب بود، اما در قرن شانزدهم ميلادی صنعتگران بومی ايتاليا خودشان ظروف لعابی اسپانيا را ساختند.

در بخشهای فنی صنعتگران عثمانی و شامات افكارشان مانند يكديگر بود و اشياء ساخته شده خود را بسيار مشابه هم تزئين می كردند. در گنجينه بريتانيا تُنگ گردن باريكی وجود دارد كه روی آن صورتهای گوناگونی، مانند ابوالهولها، حيوانات، مرغان و صورتهای عجيب ديگر، به رنگ سفيد بر زمينه سبز روشن، ترسيم شده و يكی از آثارمشخص قرن شانزدهم ميلادی است . در گنجينه اشموليان آكسفورد، كوزه ای هست كه در دمشق ساخته شده و تأثير الگوهای ايرانی در آن آشكار است و نقش گل سرخ و لاله و زمينه آبی فلس مانند و دقت در نقاشی و درخشانی آن بی مانند است. صنعتگران اروپايی، شكل گلهايی را كه در آن روزگار در مغرب زمين يافت نمی شد، از ايرانيها تقليد می كردند و ظروفی كه از طريق شامات و عثمانی به اروپا می آمد، برای آنها سرمشق قرار می گرفت.

از مشهورترين طراحان انگليسی، ويليام دمورگان ( 1917- 1839 )بود كه در دهه 1880م نقوش استادانه ای برای سفالينه ها و كاشيهای لعابی تهيه كرد . نقشهای او تجسم مشرب اسلامی است كه در دهه 1880م در سفالينه های شفاف به تدريج ظاهر می شد. در آسيای صغير و شامات كاشيهای مربع شكل و ساد ه ای با نقوشی كه تكرارمی شد، می ساختند كه چون پهلوی هم قرار می گرفتند تابلويی بزرگ را تشكيل می داد. در استانبول و ديگر شهرهای تركيه عمارات بسياری وجود دارد كه ديوارهای آنها از اين گونه كاشيها پوشيده شده است.

صنعت شيشه سازی و تزئين و ميناكاری بر روی آن را نيز مسلمانان به اروپا منتقل كردند و نمونه هايی از اين نوع متعلق به صنعتگران ايران و عراق يافت شد كه از نمونه های درخشان قرن چهاردهم به شمار مي آيد. در خزانه شارل پنجم، پادشاه فرانسه، در سال 1397م، دو جام شيشه ای دمشقی و يك بشقاب بزرگ رنگين از سبك دمشق موجود بوده است . در قرن پانزدهم شهرت شيشه گران ونيزی مديون يادگيری اصول اين صنعت از مشرق است كه بعدها اين هنر از ونيز به ديگر نقاط اروپا منتقل شد و طرحهای جديدی را به وجود آورد كه بسيار چشمگير بود، اما هرگز به زيبايی نمونه های شرقی نمی رسيد. زيباترين اشيايی كه شيشه گران شامات (سوريه) می ساختند، حباب يا سايبان چراغ بود كه با زنجيرهايی طلايی يا برنجی به ظرف روغن آويزان بود و بيشتر در مساجد به كار می رفت و تابشی با رنگهای گوناگون داشت . در بيشتر موارد بر روی روغن دان نام و نشان وقف كننده حك می شد. اشراف مسلمان نيز، مانند شرقيهای قديم، غالبا نام و نشان خانوادگی خود را بر روی اشياء و اسبابهای خود منقوش می كردند. اين ويژگی در زمان جنگهای صليبی به اروپا منتقل شد و علم ويژه ای در شناسايی نشانهای خانوادگی و قهرمانی پديد آورد؛ مثلاً تصوير عقاب دو سر، در قرن دوازدهم ميلادی، نشان سلاطين سلجوقی بود كه در قرن چهاردهم ميلادی علامت امپراتوری مقدس روم شد.
پيش از حمله اعراب به سرزمينهای ايران و سوريه و مصر، در اين نواحی صنعت نساجی و پارچه بافی رونق داشت و در همسايگی روم شرقی مراكزی بود كه در آن پارچه های ابريشمی با نقش ونگار و تصاوير گوناگون مي بافتند.

هنگامی كه اين صنعت به دست مسيحيان رسيد، از آن تقليد كردند . با آنكه اسلام پوشيدن لباسهای ابريشمی را برای نمازگزاران مرد ممنوع كرده بود، مراكز بزرگی از اين صنعت پيدا شد و صنعتگران با شوق و علاقه به تكامل آن پرداختند و بازرگانی چنان رواج پيدا كرد كه واژگان و اصطلاحات مربوط به آن در زبانهای اروپايی وارد شد.

پارچه هايی را كه از فسطاط، پايتخت اوليه مسلمانان در مصر، به انگليس می بردند، فاستونی می ناميدند و يا پارچه هايی كه امروز دمسك (دمسه) و يا دمياطی می ناميم از بزرگ ترين مراكز بازرگانی آن روز، يعني دمشق، وارد می شده است . پارچه های مسلم انان را بازرگانان ايتاليايی از دمشق وارد می كردند. پارچه های گرانادا در بازارهای اروپا، به نام گرانادين معروف بود و تافته های ايران نيز در اروپا بسيار رواج داشت.

در قرن ششم هجری، در محله عتابيه بغداد پارچه های ابريشمی معروفی می بافتند؛ در اسپانيا نيز به تقليد از آنجا اين نوع پارچه بافته می شد و بازرگانی آن در اروپا رواج كلی پيدا كرد و در جشنهای بزرگ دربارهای اروپا خانمها با لباسهای ابريشمی بافته شده ايران شركت می كردند. قطعه هايی از پارچه های ابريشمی بافت بغداد و ايران امروزه در گنجينه های برلن، لوور و ليون موجود است كه آنها را در پايان قرن دهم ميلادی بافته اند و از نشانهای خاص آن رنگ قرمز، زرد و سياه و تصاوير حيوانات و پرندگان روی آنهاست . يكی از اين نشانها، نقش فيل است كه در ابريشم كاريهای قديم ايران بوده و در مقبره شارلمانی يك قطعه ابريشم كاری موجود است كه اين ويژگی را دارد .
شرقيها هر روز بيش از پيش بازار اين گونه ابريشم كاريها را در غرب گسترش می دادند؛ چنان كه پس از مدتی در برخی مراكز اروپا ماشينهايی نصب شد و صنعتگران مغرب رقابت خود را با كارخانه های مشرق و اندلس آغاز كردند. در جزيره سيسيل در قصر پالرمو ، مسلمانان كارخانه ابريشم بافی تأسيس كردند . مدتها پارچه های نفيس از آنجا به ديگر نقاط اروپا صادر مي شد تا آنكه سيسيل به دست نرمانهای مسيحی فتح شد . صنعت ابريشم بافی شهرهای گوناگون ايتاليا از همين جا رونق گرفت و در قرن چهاردهم ميلادی به اوج پيشرفت خود رسيد . البته ظهور اين تغييرات منوط به دگرگونيهای خاور دور بود . مغولها، (قوبلاي قاآن در سال 1280م و هولاكوخان درسال 1285م)، بر بخشهای بزرگي از آسيا در چين و خلافت عباسيان چيره شدند و تا يك سده، تا سال 1365م، بر منطقه ای از ايران تا سواحل اقيانوس كبير، فرمانروايی كردند.

در اين هنگام هنرهای آسيای غربی و شرقی مبادله می شد و در چين جمعيتی از مسلمانان به عربی گفت وگو می كردند. در ميان آنها صنعتگران و ابريشم كارانی بودند كه هنرشان در سراسر دنيای اسلامی شهرت داشت و كارهای زيبا و ظريف آنان در پارچه بافی اروپای غربی  بسیار تأثير گذاشت . در گنجينه شهر دانتزيك قطعه پارچه ای ابريشمی وجود دارد كه به سفارش يكي از پادشاهان مملوك در چين بافته شده است و بر روی آن اشكال مرغ عنقا و هما و كتيبه  هايی با كلمات عربي ديده می شود كه با زر و سيم قلاب دوزی شده است . در قرون وسطا و پس از آن، ابريشم كاريهای اسلامی و شرقی را در كليساها به كار می بردند. نمونه هايی از اين ابريشم كاريها موجود است كه برخی از آنها در گنجينه هنرهای تزئينی پاريس نگهداری می شوند و نمونه های خوبی از پارچه های ايرانی به  شمار می آيند. تأثير و نفوذ بسياری از اين هنرهای شرقی و اسلامی در اروپا تا حدی بود كه كارشناسان فن از تشخيص نمونه های شرقی و غربی از يكديگر ناتوان بودند.

قالی، كه يكی ديگر از هنرهای اسلامی و از لوازم زندگی به شمار می آيد، در گذشته به صورت شيئي تجملی به اروپا می رفت. چنان تصور می شود كه قالی در آغاز قرن چهاردهم به اروپا راه يافته و در قرن شانزدهم از كالاهای رايج بازرگانی شده است . در سال 1521م، كاردينالی، به نام ولسی، به كمك سفرای ونيزی شصت تخته قالی شرقی را برای قصر خود در هامپتون تهيه كرد . در قصر بوتن در ترتامپتون شاير انگليس سه تخته فرش مخملی وجود دارد كه برای سر ادوارد منتگو بافته شده و در حاشيه آن سال 1584م ديده می شود؛ اين قاليها به قالي تركی معروف اند.

در قرن شانزدهم ميلادی، مهارت قالی بافان ايرانی به اوج خود رسيد، به گونه ای كه پيش از آن و حتی تاكنون، قاليهای آن زمان مانند پيدا نكرده است . از شاهكارهای آن روزگار فرشی است در گنجينه ويكتوريا و آلبرت كه در مقبره شيخ صفی الدين اردبيلي در شهر اردبيل بوده است . اين فرش باشكوه و زيبا سی ميليون گره كوچك دارد و380  فوت مربع مساحت آن است . نقش ونگار و رنگ آميزی اين فرش، در سقف سرسرای مقبره شيخ نقاشی شده و متعلق به دوره شاه تهماسب اول صفوی است.
قاليهايی مانند اين و حتی كهن تر در گنجينه های گوناگون اروپا فراوان است، معمولاً اين فرشها را سفرای ايران به اروپا می بردند. فرشهای ايرانی از طريق نمايشگاههای بين المللی كه در نيمه دوم قرن نوزدهم در پايتختهای اروپايی رو به فزونی داشت، عرضه می شدند، و منبع الهام صنايع فرش بافی غربی قرار می گرفتند. از جمله ويليام موريس ( 1834  1896م)، شاعر، طراح و نظريه پرداز نهضت هنرها و پيشه ها، در خانه خود در رِدهاوس، بكسلي هيث، تنها از فرشهای سنتی ايران استفاده كرد و چندی نگذشت كه فرشهايی طراحی كرد كه از نمونه های ايرانی الهام ميگرفت.
نخستين فرشهای دست بافت موريس در 1877م بافته شد . طرحهاي اوليه او شكل مرسوم ترنج مركزی را با ربع ترنجهايی در گوشه ها داشت . مشهورتر از همه فرش بولروود است كه در 1889م برای خانواده ساندرسون بافته شد. رنگهای پرمايه، نقش پيوسته و سطح وسيع آن نشان از تأثير فرش نقش گلدانی ايراني داشت . موريس مجموعه ای غنی از فرشهای ايراني، تركی و چينی و آگاهی بسياری در مورد آنها داشت و در 1893از تملك موزه ويكتوريا و آلبرت بر فرش اردبيل سرسختانه دفاع كرد.
با توجه به هنرهای زیبای اسلامی، در بخش منبت كاری و برجسته كاريهای اين دوره ديده می شود كه ويژگيهای فنی طرح اين صنايع با ديگر هنرهای زيبا مشترك است . از ساختمان سقاخانه ای مرمری، متعلق به سال 8 - 1277م كه نام سلطان محمد دوم، عموی ابوالفداء مورخ معروف، بر روی آن حجاری شده است، ر وشن می شود كه چگونه طرحهای هنرهای ديگر در آن به كار رفته و قسمتی از آن طرح تكرار شده است.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:هنرهای اسلامی و نفوذ آن در اروپا, :: 10:31 :: توسط : حسن خیری

جایگاه علم و دانش در اسلام

شكوفائى علوم در تمدن اسلامى

• الف) علوم غیراسلامى

-ریاضیات،-نجوم-فیزیك و مكانیك-طب –کیمیا-فلسفه-منطق

-تاریخ وتاریخ نگاری –جغرافیا –ادبیات عرب–ادبیات فارسی

• ب) علوم اسلامى

-قرائت-تفسیر-حدیث-فقه-اصول-کلام

ج) هنر در تمدن اسلامى

• جایگاه علم و دانش در اسلام

اگر آنچه در آیات و اخبار درباره فضیلت علم و دانش و معرفت آمده را بدون هیچ تفسیر و توضیحى كنار هم قرار دهیم؛ كتاب یا كتابهاى بزرگى به‏وجود خواهد آمد و اگر این اندازه اولیاى اسلام بر فضیلت دانش و دانش‏اندوزى تأكید نكرده بودند، هرگز تمدن اسلامى بدین پایه از عظمت نمى‏رسید.

اصل كلمه علم، بجز مشتقات آن، حدود هشتاد بار در قرآن كریم در مواضع مختلف به كار رفته است و اگرچه كلمه عقل در قرآن نیامده، تركیب اولى‏الالباب را كه به معناى خردمندان است مى‏توان در قرآن یافت. همچنین واژگانى چون حكمت، برهان، فكر و فقه بارها در قرآن به كار رفته‏اند. خداوند مؤمنان را از اینكه بر اساس تقلید كوركورانه به او ایمان آورند نهى فرموده و حتى در یكى از آیات (روم، 56) علم و ایمان را در كنار هم قرار داده است. افزون بر این، به كلیات اكتفا نشده و در زمینه دانش‏اندوزى، آیات بسیارى وجود دارند. از جمله آل عمران، آیه 190؛ انعام، آیه 97، یونس، آیه 5. حتى در آن دسته از آیات قرآن كریم كه به نقل سرگذشتها اختصاص دارد و هدف آن عبرت‏آموزى است، مى‏توان آشكارا موضوعات تاریخى و تشویق به تاریخ‏نگارى و مشاهده آثار تاریخى و روحیه واقع نگرى را دید (انعام، 11).

در احادیث مأثور از اقوال حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام نیز موارد بسیارى در تجلیل از علم و فضیلت علما یافت مى‏شود. این تأكید پیامبر اسلام كه دانش آموختن بر هر زن و مرد مسلمان واجب و فریضه است، یا ساعتى اندیشیدن از عبادت یك ساله نیكوتر است؛ نمونه‏هایى از تأكید بر دانش‏اندوزى در اسلام است. در دوره حیات ائمه، به‏ویژه از دوره امام جعفر صادق‏علیه السلام كه دانش و دانش‏آموزى رونق تمام داشت، آن حضرت یاران خویش را به دانش‏اندوزى تشویق مى‏فرمودند. اینكه در روز قیامت قلم دانشمندان بر خون شهیدان سنگینى خواهد كرد، نمونه‏اى از این تشویقهاست. البته باید این نكته را نیز در نظر گرفت كه دانش‏آموزى در اسلام شرایطى دارد؛ اسلام میان علم و اخلاق فاصله‏اى نمى‏بیند و همواره بر پیوستگى این دو تأكید ورزیده است. در اسلام، دانشمند صاحب مسئولیت است و دانشمند بى‏اخلاق جز به گمراهى هدایت نمى‏كند. این موضوع خود از امتیازهاى اسلام است كه در زمینه آموزش و پرورش مكتبى خاص دارد.(1)

انتقال علوم و جذب دانشمندان به جهان اسلام: منبع اصلى علوم عقلى كه به جهان اسلام راه یافت یونان و محفل علمى آن بود، اگرچه بیشتر علوم بصورت غیرمستقیم و با ترجمه آنها به زبانهاى سریانى و لاتینى، مأخوذ از یونانى، به دست مسلمانان رسید. بخش دیگر علوم یونانى نیز از اسكندریه (در مصر) و مركز علمى آنجا یعنى مدرسه اسكندریه، به مسلمانان رسید.(2)

علومى كه مسلمانان از یونانیان فراگرفتند عبارت‏اند از ریاضى، نجوم، پزشكى و علوم طبیعى. آثار دانشمندان اسلامى نشان مى‏دهد كه مسلمانان تا چه حد از نوشته‏هاى بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو بهره گرفتند. این نكته نیز مهم است كه اولین برخورد و آشنایى در این زمینه نه از راه ترجمه آثار یونانى، بلكه از طریق پزشكان انجام گرفت؛ پزشكانى كه در زمان فتوح در سرزمینهاى یونانى مى‏زیستند. با انتخاب دمشق به‏پایتختىِ خلافت، تماس با دانشمندان یونانى به‏مراتب آسان‏تر شد. بخشى از علوم هم از هند به جهان اسلام راه یافت. در اوایل دوره عباسى، این ارتباط علمى برقرار شد و ترجمه‏هایى از متون هندى در پزشكى و نجوم و جز آن صورت گرفت. در سال 154 ق نیز، چند دانشمند هندى كه در میان آنها اخترشناسى برجسته نیز حضور داشت نزد منصور خلیفه عباسى آمدند. منصور از این اخترشناس خواست مختصرى از این علوم را به دانشمندان دربارش آموزش دهد. به این طریق، دانسته‏هاى هندى به‏صورت وسیعى وارد حوزه علوم اسلامى گردید.

• شكوفائى علوم در تمدن اسلامى

الف) علوم غیراسلامى

ریاضیات

در جریان نهضت ترجمه، آثار بسیارى از ریاضى‏دانان یونانى به عربى برگردانده شد و به ‏سرعت ریاضى‏دانان اسلامى از سطوح دانسته‏هاى ریاضى‏دانان یونان گذشتند، بر آثار آنان شرحهاى بسیارى نوشتند و بسیارى از دانسته‏هاى آنان را توسعه بخشیدند. به طور كلى دستاوردهاى ریاضى‏دانان اسلامى را در شاخه‏هاى گوناگون دانش ریاضیات چنین مى‏توان عنوان كرد: اصلاح دستگاه عددنویسى هندى با تكمیل حساب دستگاه اعشارى آن، ازجمله ابداع كسرهاى اعشارى؛ به‏وجود آوردن مفاهیم جدید در تئورى اعداد؛ به‏وجودآوردن علم جبر؛ كشفیات مهم و جدید در دانش مثلثات و نیز علم كره‏ها و ابداع روشهاى گوناگون براى یافتن پاسخهاى عددى معادلات درجه دو و سه.

نجوم

در زمینه نجوم اسلامى، دانسته‏هاى دانشمندان اسلامى از ترجمه آثار نجومى یونانى و به‏ویژه نوشته‏هاى بطلمیوس آغاز شد و با نوشتن شرح‏هایى بر نوشته‏هاى او ادامه یافت. به‏دنبال آن، ایرادهایى بر نوشته‏هاى بطلمیوس گرفته شد و به طرح نظریه‏هاى نجومى خلاف نظر بطلمیوس انجامید. این نظریه‏هاى دانشمندان اسلامى به نظریه‏هاى پیش‏كوپرنیكى مشهور شده‏اند، زیرا سده‏ها پیش از طرح ایرادهاى دانشمند لهستانى، كوپرنیك بر تئورى نجومى بطلمیوس وضع شدند.

فیزیك و مكانیك

دانش مكانیك نزد مسلمانان علم الحِیَل خوانده مى‏شد. علم حِیَل، دانش یا شناخت ابزارهاى شگردساز در اصطلاح پیشینیان بود كه بر اساس آن، معرّف آشنایى با انواع وسایلى بود كه هر یك كارى انجام مى‏دادند.

هر چند برخى از اندیشه‏هایى كه در كتابهاى مربوط به حیل آمده است در خاور دور و ایران ریشه دارد، به‏یقین مهندسى اسلامى را مى‏توان دنباله سنت خاورمیانه و مدیترانه دانست. مصریان و رومیان در مكانیك پیشرفتهاى فراوانى كرده بودند، اما سهم یونانیان از همه بیشتر بود. در دوره خلفاى بزرگ عباسى در بغداد، بسیارى از آثار یونانى و گاهى سریانى به عربى ترجمه شد كه ازجمله كتاب پنوماتیك نوشته فیلون بیزانسى (بوزنطى) و مكانیك نوشته هرون اسكندرانى و رساله‏اى از ارشمیدس درباره ساعت‏هاى آبى را مى‏توان نام برد.

طب

علم طب از نخستین دانش‏هایى است كه بین مسلمانان رواج یافت. اهمیت این علم به حدى بود كه علم ابدان در ردیف علم ادیان شمرده مى‏شد. نكته‏اى كه به‏ویژه به‏عنوان مهم‏ترین عامل در بررسى دانش پزشكى در حوزه تمدن اسلام باید بدان توجه شود، خاصیت بومى شدن زودهنگام پزشكى در اسلام است. شكى نیست كه كلى‏ترین دانسته‏هاى نظرى پزشكى به‏ویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانى و از همه مهم‏تر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیارى از مسائلى كه پزشكان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن روبه‏رو بودند، به سرزمینهاى اسلامى و شرایط خاص آن اختصاص داشت كه در نوشته‏هاى یونانى از آن ذكرى به میان نیامده بود. بدیهى است كه به صرف عدم ذكر این موارد در آثار پیشینیان، پزشكان اسلامى نمى‏توانستند به آنها بى‏اعتنا باشند. بنابراین، رویكردى ویژه درباره این موارد پدید آمد.

كیمیا

مقوله كیمیاگرى برآیند علم و فن و جادو بود كه تدریجاً شكل اولیه شیمى را به خود گرفت. موضوع كیمیاگرى، تبدیل مواد در حضور عاملى روحانى بود كه غالباً حجر الفلاسفه نامیده مى‏شد. كیمیا یكى از انواع علوم مخفى بود كه اصطلاحاً به آنها كُلّهُ سرّ برگرفته از حرف اول نام پنج علم كیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته مى‏شد. در كیمیا، از مادّه‏اى بحث مى‏شد كه با به كار بردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممكن مى‏شد. آن ماده را كیمیاگران اكسیر مى‏نامیدند. در كیمیاى اسلامى كه به سرعت پس از ظهور اسلام در سده نخست هجرى، پیدا شد و سنتى پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانى در دست است كه در دوازده سده گذشته نوشته شده و از همه مراحل این صنعت بحث مى‏كند.

مهم‏ترین این مجموعه از آنِ جابربن حیّان است كه نه تنها در جهان اسلام، بلكه در مغرب زمین نیز بزرگ‏ترین حجت در كیمیا به‏شمار مى‏رود. با ظهور جابر، كیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافى» به‏صورت «دانش تجربى آزمایشگاهى» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون، و مانند آن مى‏پرداخت و چنین مى‏پنداشت كه هر بار كه آب را تقطیر مى‏كند، ماده‏اى تازه بر ماده خالص پیشین افزوده مى‏شود، تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اكسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود.

فلسفه

در جهان اسلام، ابویوسف یعقوب‏بن اسحاق كِندى (185-260 ق) اولین فیلسوف مسلمان به شمار مى‏آید. او نخستین كسى بود كه به پژوهش و مطالعه در علم و فلسفه پرداخت و از این رو، او را فیلسوف العرب نامیده‏اند.

كوفه در سده دوم و سوم هجرى كانون مطالعات علوم عقلى بود و كندى در چنین فضایى به تحصیل پرداخت و علم و فلسفه را فرا گرفت، یونانى و سریانى آموخت و آثارى ارزشمند به عربى ترجمه كرد. آثار كندى كه در حدود 270 اثر برشمرده شده است، به هفده دسته تقسیم مى‏شود، ازجمله فلسفیات، منطقیات، حسابیّات، كریّات، موسیقیات، نجومیات و هندسیات. كندى نخستین كسى بود كه بین دین و فلسفه آشتى ایجاد كرد و مسیر را براى فارابى، ابن‏سینا و ابن‏رشد هموار ساخت.

منطق

مسلمانان طى سده‏هاى نخستین اسلامى راه و روش منطقى خاص خود را داشتند. این روش منطقى را آشكارا مى‏توان در علم كلام و اصول فقه دریافت. در این نوع منطق، مسلمانان با آن كه از منطق ارسطویى الهام مى‏گرفتند امّا به ندرت تحت تأثیر آن بودند. بطور مشخّص علم اصول فقه، منطق فقها به‏شمار مى‏آمد كه برساخته مسلمانان بود و متكلمان نیز تا سده پنجم كمتر از منطق ارسطویى استفاده مى‏كردند و روش منطقى خاص خود را داشتند. براى‏نخستین بار در جهان اسلام ابن‏مقفع دانشمند ایرانى، به ترجمه عربى مقولات و عبارات و قیاس مبادرت ورزید و مترجمان دیگر هم رسائل منطقى را ترجمه كردند. كندى، فارابى، ابن‏سینا، بهمنیار بن مرزبان و حكیم لوكَرى در این زمینه فعالیت كردند. ولى بوعلى سینا با اینكه در كتاب شِفا استخوان‏بندى منطق ارسطو را دست نزد و به طور كامل آن را شرح داد، در كتابهاى دیگر خود در این روش منطقى (روش ارسطو) دخل و تصرف بسیار كرد. او در دیباچه كتاب منطق‏المشرقین تأكید كرده كه همچنان بر سنت مشائیان وفادار مانده است. خواجه نصیرالدین طوسى نیز در منطق بررسى بسیار كرد و كتابهاى متعددى از جمله اساس‏الاقتباس، شرح منطق اشارات، تعدیل‏المعیار، التجرید فى المنطق در این زمینه نگاشت. او منطق را هم علم و هم ابزار مى‏دانست، علم شناخت معانى و كیفیت آنها و كلید ادراك و فهم دیگر علوم تلقى كرده است.

تاریخ و تاریخ‏نگارى

فرهنگ عرب جاهلى اساساً شفاهى بود و بر همین منوال نیز از نسلى به نسل دیگر منتقل مى‏شد. تا پیش از ظهور اسلام و تأكید آموزه‏هاى قرآنى بر عبرت‏گرفتن از سرگذشت اقوام پیشین، اعراب جاهلى درك درستى از پیوستگى زمان به ‏منزله مفهومى تمدنى نداشتند. اما مهم‏ترین مایه ترغیب مسلمانان به تاریخ‏نگارى و تاریخ‏آموزى همانا آموزه‏هاى قرآن و حدیث بود. بنابراین ابتداى پیدایش دانش تاریخ و تاریخ‏نگارى را نزد اعراب باید از همان ابتداى ظهور اسلام دانست.

مسلمانان در مطالعات تاریخى خود، با تأثیر از آموزه‏هاى قرآن و حدیث، نخست به موضوع سیره و مغازى پیامبرپرداختند و پس از آن متوجه دیگر موضوعاتِ تاریخ‏نگارى شدند. از نخستین مورخان مسلمان باید از ابومِخْنَف (م 157 ق) نام برد. او مؤلف تاریخهاى تك‏موضوعى متعددى است كه بخشهایى از آن در تاریخ طبرى آمده است. ابن‏اسحاق (م 150 ق) نیز نخستین كسى است كه به نگارش سیره نبوى دست زد.(3) كتاب او، جز بخشهایى كه در تاریخ طبرى نقل شده، مستقیماً به دست ما نرسیده، اما همه آن در سیره ابن‏هشام آمده است. واقدى (م 209 ق) كتابى معروف به نام المغازى درباره جنگهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نوشته است. ابن‏سعد، شاگرد واقدى، نیز كتاب الطبقات را مشتمل بر شرح احوال پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم، صحابه و تابعین نوشت. در سده سوم، بلاذرى (م 279 ق) دو اثر پرارزش تاریخى به نامهاى فتوح‏البلدان و انساب‏الاشراف از خود به‏جاى گذاشت. در نیمه دوم همین سده طبرى (م 310 ق)، بزرگ‏ترین مورخ این دوره، كتاب عظیم تاریخ الامم و الرسل و الملوك را نگاشت.

در سده پنجم، چند مورخ بزرگ وجود داشتند: ابن‏مسكویه مؤلف تجارب الامم، عُتبى مؤلف تاریخ یمینى كه آن را براى سلسله غزنوى نگاشت و خطیب بغدادى مؤلف تاریخ بغداد در سده ششم، اسامة بن منقذ (م 584 ق) الاعتبار را كه به نوعى شرح حال به شمار مى‏رود نوشت و عمادالدین اصفهانى (م 589 ق) نصرةالفتره در تاریخ سلجوقیان را نوشت.

در سده هفتم، با مورخان بزرگى روبه‏رو هستیم: ابن‏اثیر (م 632 ق) كه از مشهورترین مورخان عرب زبان است و كتابهاى الكامل فى التاریخ و اسد الغابة را نگاشت. دیگر مورخ بزرگ این سده ابن‏خلكان است كه رساله مهم وفیات‏الاعیان را نگاشت كه فهرست‏گونه‏اى از تذكره رجال و تاریخ ادب است.

در سده هشتم، ابن ابى زرع (م 727 ق) كتاب مهم خود روض القرطاس را در تاریخ مغرب و ابوالفدا كتاب المختصر فى اخبار البشر را تألیف كرد. در سده نهم، تقى‏الدین فاسى تاریخ مكه را نوشت. در همین سده، مقریزى مهم‏ترین اثر خود الخطط و الآثار را درباره تاریخ و جغرافى مصر نگاشت. در سده یازدهم نیز مقَرّى كتاب نَفح الطیب را در تاریخ اسپانیا به نگارش درآورد.(4)

یكى دیگر از مباحثى كه باید در جریان بررسى تاریخ‏نگارى در دوره اسلامى بدان توجه شود این است كه مورخان به لحاظ رونق تاریخ‏نگارى از سبك و سیاق متنوعى در تألیف كتب پیروى مى‏كردند. از این‏رو آثار تاریخى آنان را به چند دسته مى‏توان تقسیم كرد كه عبارت‏اند از:

الف) تاریخ‌نگاری خبر

ب) وقایع ‏نگارى؛

ج) ذیل‏نویسى و مختصرنویسى؛

د) تاریخ‏نگارى عمومى؛

ه ) تاریخ‏نگارى بر اساس نسب‏شناسى؛

و) تاریخ‏نگارى به سیاق طبقات؛

ز) سرگذشت‏نامه‏ها؛

ح) سده‏نامه‏ها؛

ط) تاریخ‏نگارى محلى؛

ى) تاریخ‏نگارى دودمانى؛


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:زمینه های شکل گیری تمدن اسلامی, :: 17:41 :: توسط : حسن خیری

تعریف تمدن
. ساموئل هانتينگتون:تمدن، بالاترين گروه بندى فرهنگى و گسترده ترينسطح هويت فرهنگى به شمار مىآيد.
 
. هنرى لوكاس:تمدن را پديدهاى به هم تنيده شده مى داند كه همه رويدادهاى اجتماعى،اقتصادى، سياسى و حتى هنر و ادبيات را در برمى گيرد.
 
. آرنولد توين بى:تمدن، حاصل نبوغ اقليت مبتكر ونوآور است؛ يعنى طبقه ممتازى در جامعه كه واجد نبوغ، ابتكار و نوآورى است و در اثرتحولات و سير تكامل جامعه، تمدن را پديدار مىنمايد.
  
ويل دورانت:
. وقتى فرهنگعمومى به حد معينى برسد، فكر كشاورزى توليد مى شود.او در حقيقت اين تعريف را از معناى لغوی واژه «تمدن» به مفهوم شهرنشينى اقتباس كرده است.
. تمدن در پىتعالى سجاياى اخلاقى و ويژگى هاى نيك آدميان پديد مى آيد؛ نظرى كه در ميان عوام نيز شايعاست، يعنى كسى كه اخلاق پسنديده و حسن معاشرت داشته باشد، متمدن به شمار مى آيد.
  
- ابن خلدون:تمدن حالت را اجتماعى انسان مى داند.
 
- سيدحسن تقى زاده: تمدن را نهضت علمى، صنعتى، اجتماعى،سياسى و مدنى توأم با آزادى مى داند.
 
- دکتر محمد علی اسلامی ندوشن: تمدن را واجد جنبه عينى و علمى دانسته، آن را تأمينكننده پيشرفت انسان در هيئت اجتماع مى داند.البته او پيشرفت واقعى را پيشرفت مادى انسان مى داند.
  
تعریففرهنگ
 . فرهنگ شامل مجموعه اى ازسنتها، باورها، آداب و اخلاق فردى يا خانوادگى اقوامى است كه پايبندى ايشان بدين مفاهيم،اسباب تمايز آنها را از ديگر اقوام و قبايل مشخص خواهد كرد.
فرهنگ مجموعهباورهاى فردى يا گروهى خاص است و چون باورها ذهنى هستند، پس فرهنگ جنبه عينى ندارد،در حالى كه تمدن مى بايد عينى باشد.
. فرهنگ به انسان آموختهمىشود و از اين وجه شايد بتوان گفت كه فرهنگ، فصل مميّز بين انسان و حيوان است.
 
تعریف تمدن 
. تمدن در عربى از «مدن» اخذ شده که معنای آن اقامت کردن است و در زبانهاى اروپايى از جمله انگليسى، امروزه واژهcivilization را به این مفهوم اطلاق مى كنند كه آن هم به معناى استقرار يافتن استو در تعريف اجتماعى، همان شهرنشينى است.
. فرهنگ یعنی culture، در ادبيات لاتينى به مفهوم پرورش نفس آمده و در زبان يونانى باستان فقط مفهوم پرورش از آن استفاده مى شود.
 
ارتباط تمدن و فرهنگ
اين دو معنا تقريباً با آنچه ما از ايندو واژه در عمل برداشت مى كنيم، تشابه دارد، زيرا ما در عمل معتقديم كه اگر انسانى نفسخويش را پرورش داد و تربيت كرد، بافرهنگ است و انسانى متمدن است كه بتواند اجتماعىزندگى كند، تعاون داشته باشد، حكومت تشكيل دهد و امور اجتماعى خود را نهادينه و قانونمندكند.

  عوامل موثر در زایشواعتلایتمدنها

1- امنیت و آرامش
2- غرور و همبستگی ملی (ابن خلدون: عصبيّت)
3- همکاری و تعاون
4- اخلاق
5- تحمل، بردباری و صبر
6- حفظ وحدت و يکپارچگی
7- دين
8- رفاه نسبی
9- فشار اقتصادی و اجتماعی
 
 
علل سقوط تمدنها
  
 دیدگاه ابن خلدون
ابن‌خلدون عصبيت را كه يكي از مفاهيم بنيادي نظريه اجتماعي‌اش است، به عنوان علت فاعلي عمران يا تشكيل جامعه بشري مطرح مي‌كند كه سبب ظهور جوامع و دولت مي‌شود 
وي عصبيت را ناشي از عوامل مختلفي مي‌داند كه يكي از آنها اشتراك در نسبت است، زيرا چنين پيوندي در ميان انسان‌ها طبيعي است. منشأ ديگر عصبيت را بايد دين دانست كه از عوامل مهم همبستگي‌هاي اجتماعي است،
به اعتقاد وي گسترش شهرنشيني و توسعه روزافزون آن، موجب نابودي تمدن مي‌شود، زيرا عصبيت كه شرط لازم تشكيل حكومت و بقاي آن است، از بين مي‌رود. بنابراين به نظر وي با از بين رفتن عصبيت و دين، تمدن‌ها به سمت زوال و نابودي پيش مي‌روند
وي معتقد است كه هر جامعه در سير تاريخي خود از پنج مرحله گذر مي‌كند
 1. تهاجم و پيروزي
 2. استبداد و خودكامگي
 3. تجمل‌گرايي
 4. خرسندي
 5. انحطاط
ابن‌خلدون انحطاط جوامع را ناشي از چند عامل عمده دانسته و به اعتقاد او اين عوامل از آفات و مقتضيات طبيعی هر حكومت و تمدني است. اين عوامل عبارت‌اند از
1. نازپروردگي و تن‌آسايی عوامل حكومتي و برجستگان سياسیو نظامي جامعه
2. از دست‌رفتن قدرت دفاعی جامعه بر اثر سُست ‌شدن عصبيت
3. از بين رفتن ارزش‌های اخلاقي و فضايل نيكو در جامعه
4.سُست شدن اعتقادات دينی و تعاليم مذهبی
5. شيوع ظلم و ستم‌گري در جامعه
6. سلطان تاجر يا سلطان خسيس
 ديدگاه آرنولد توين‌بی
توين‌بي ‌انسان را موجد تمدن مي‌داند. به اعتقاد او علت اصلي بروز و خلق تمدن، واكنش انسان به مشكلات زندگي براي برآوردن نيازها و رفع محدوديت‌هايي است كه در زندگي با آن روبه‌روست
وي تمدن‌های اوليه را پاسخی مي‌داند كه آدمی به تهاجمات و سختي‌هاي طبيعی داده است. «ظهور تمدن مرهون مشكلات و سختي است، نه نتيجه رفاه و آسانی‌ها». توين‌بی‌ رشد و بالندگی يك جامعه را به «اقليت خلّاق» آن نسبت می‌دهد
عوامل انحطاط تمدن‌ها را از ديدگاه توين بي مي‌توان بدين شكل دسته‌بندي نمود
 
1.از دست رفتن قوة خلاقيت اقليت خلّاق جامعه كه بعد از آغاز زوال، خاصيت نوآوري خود را از دست داده‌اند
2. عكس‌العمل اكثريت افراد جامعه عليه اقليت حاكم و عدم همكاري با ايشان
3. فقدان وحدت و همبستگي اجتماعي در مجموع پيكر جامعه
  
ديدگاه ويل دورانت
ويل دورانت در باب سير تاريخي تمدن‌ها بر اين باور بود كه هر تمدني از ارزش‌هايي آغاز مي‌شود؛ ارزش‌هايي هدف‌مند و متعالي كه پس از مدتي، زمينه ظهور دانش و فنون را پديدار مي‌سازند
 با رشد دانش، مردم به جاي توحيد و پرستش مبادي معنوي، به ستايش علوم و عقل مي‌پردازند و از اين هنگام جنگ ميان ارزش و دانش آغاز مي‌شود و در نتيجه، موجب افول انگيزه‌هاي اوليه كه انگيزه‌هاي ارزشي است، خواهد شد. بنابراين، نيروي محرك جوامع كند شده، به تدريج متوقف مي‌گردد و در نتيجه، دوران انحطاط تمدن نمايان مي‌شود .
جامعه‌اي كه بر اساس ارزش شكل گرفته با ظهور ضد ارزش دچار از هم گسيختگي مي‌شود و از ميان مي‌رود. بر خلاف ابن‌خلدون كه معتقد به گونه‌اي دور تمدني است، ويل دورانت جنگ ميان علم و دين يا دانش و ارزش را موجب فرسايش تدريجي تمدن‌ها مي‌داند.
  
علل سقوط تمدن‌ها از منظر كلام وحی
 آنچه از آيات قرآن بر مي‌آيد اين است كه عامل اساسي بروز، اعتلا و سقوط تمدن‌ها خود انسان است.
برخي از علل شكل‌گيري و اعتلاي تمدن‌ها از منظر كلام وحي عبارت‌اند از:
1. وجود تقوا و ايمان به خدا در افراد جامعه
2. رعايت حقوق مستضعفان
3. رهبري و حاكم صالح
4. وحدت و اتفاق دروني
5. التزام همگاني افراد جامعه به امر به معروف و نهي از منكر
6. پرورش ارزش‌هاي اخلاقي نيكو
7. پرهيز از فساد
8. وجود نيروي نظامي مقتدر
9. وحدت و اتفاق دروني جامعه
10. وجود قانون و رعايت آن
11. شكر نعمت‌هاي الهي
12. اجراي فرامين الهي و تعاليمي كه توسط پيامبران ارائه شده است

 از منظر كلام وحي آنچه موجب مي‌شود مشيت الهي بر سقوط ملتي و ظهور ملت ديگر تعلق گيرد، انحراف از مسير حق است، به طوري كه ديگر اميدي به بازگشت جامعه از آن وجود نداشته باشد.

عوامل سقوط تمدنها از منظر قرآن
الف‌ـ ظلم و ستم :
«المُلك يبقي مَعَ الكُفر و لايَبقي مَع الظلم»
ب‌ـ تكذيب پيامبران و نافرماني از اوامر الهي
ج‌ـ عدم توجه به اصل امر به معروف و نهي از منكر
دـ ارتكاب گناه و سقوط اخلاقي  

ه‍ ـ دنياپرستي و خوش‌گذراني

و چه بسيار شده كه ما اهل دياري را كه به هوسراني و خوش‌گذراني پرداختند هلاك كرديم. اين خانه‌هاي ويران آن‌هاست كه جز عدة قليلي در آن ديار سكونت نيافتند. (قصص: 58)
و ـ برتري طلبي و غرور
ز ـ كفران نعمت
ح ‌ـ تقلّب در خريد و فروش و كسب روزي (فساد مالی)
ط‌ـ - تفرقه و اختلاف  
 
 
«... ان الله لا یغیر ما بقـوم حتی یغیروا ما بانفسهم..»
خداوند سرنوشت هیچ ملتی را دگرگـون نمی كند مگر اینكه آنان آنچه را كه در خـودشـان هست, تغییـر دهنـد

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب: فرهنگ , تمدن, :: 17:33 :: توسط : حسن خیری

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشجویی و آدرس hassan110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 26205
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



همایون شجریان » آب، نان، آواز
دانلود کلوب
آگهی